بسم الله الرحمن الرحیم:

با سلامی که بوی مهربانی بدهد تقدیم به کودکان این گلهای باغ

زندگی.مطلبی که برای این پست آماده کردم ترجمه ی خطبه ی عالم

بزرگوار استاد یوسف القرضاوی است که آقای عبدالرحمن جعفری زحمت

ترجمه ی آن راکشیده بودند این خطبه در ایام وروز جهانی کودک ایراد شده

وموضوع خطبه هم در آن ارتباط بوده است . ضمن تشکر از جناب

عبدالرحمن جعفری ودعای عمری پر برکت برای  عالم بزرگوار یوسف

القرضاوی از خدای بزرگ  می خواهم که اولادی صالح وسالم به عموم

انسان ها هدیه نماید.وامیدوارم که این مطلب هم بتواند برای خوانندگان آن

مفید واقع گردد.

 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

اما بعد:

مسلمانان گرامی‌:

جامعه‌ی جهانی در طول این هفته‌ی گذشته به مناسبت روز جهانی کودک[1]

کنگره‌هایی تشکیل دادند، این اقدام عملی شایسته و بسیار به‌جاست، جهانیان به

خاطر کودک -این مخلوق صغیر و ضعیف- جلسات تشکیل می‌دهند و در

پیمان‌نامه‌های دولتی به حقوق او اقرار و اعتراف می‌کنند و به خاطر حفظ حقوق او

مؤسسات تشکیل می‌دهند.


ما مسلمانان به طریق اولی باید رعایت کودک و حقوق او را مد نظرداشته باشیم زیرا

هیچ دین و برنامه‌ا‌ی به اندازه‌ی اسلام به این مخلوق صغیر اهتمام نداده است.

هرکس فقه اسلامی را مطالعه کند این عنایت و اهتمام را درابواب مختلف فقهی به

عیان لمس می‌کند به عنوان نمونه در باب عقیقه، حضانت و سرپرستی، رضاع و

شیرخوار، ختنه و درجاهای گوناگون ازفقه اسلامی، احکام فراوانی متعلق به کودک

و مطالبات و حقوقش یافت می‌شود. هرکس قرآن و سنت را بررسی نماید، اوج

عنایت به این مخلوق صغیررا در آن می‌یابد. بنابراین برما واجب است که به

کودکانمان اهمیت دهیم؛ چون آنان بزرگترین سرمایه‌ی ما هستند. سرمایه فقط طلا،

نقره، نفت و گاز نیست، بلکه سرمایه و ثروت و اقعی همان سرمایه‌ی انسانی

است. انسان عظیم‌ترین، نفیس‌ترین و نایاب‌ترین سرمایه‌هاست هر چیزی که در

جهان هستی و جود دارد برای انسان آفریده و مسخر شده است [2] هرگاه به

مادیات اهتمام دهیم و انسان را اهمال کنیم در حقیقت اوضاع را معکوس نموده‌ا‌یم و

حقایق را و ارونه و و اژگون ساخته‌ا‌یم. اولین گام اهتمام به انسان همان اهتمام به

کودکان است. راستی چرا اسلام زنا را حرام نموده و ازآن به فاحشه، مقت و بدترین

کردار تعبیر نموده است و عقوبت برای فاعلان آن در نظر گرفته است و در این راستا

سختگیری رابه کاربرده است و متقابلا ً نکاح را مشروع و حلال گردانیده و راههای که

به ایجاد خانواده‌ی صالح منتهی می‌شود گشوده است؟


اسلام به منظور عنایت به نوزادان و کودکان این احکام را مقرر نموده است، زیرا

انسان برخلاف سایر جانداران، اعم ازحیوانات و پرندگان، دوران طفولت طولانیتری

رامی‌گذراند، و این دوران هر اندازه طولانی‌ترباشد مقتضی و نیازمند رعایت و عنایت

بیشتراز جانب و الدین، خانواده و اطرافیان می‌باشد، بنابراین لازم است که کودک

درکانون گرم خانواده و جایگاهی امن و سالم بزرگ شود. کودک نیازمند است که در

سایه‌ی این سرپرستی و درسایه‌ی پدری و ظیفه‌شناس و مادری مهربان و برادری

عاطفی و خویشاوندانی که ازاوحمایت کنند و فضای لبریز از صله‌ی رحم پرورش یابد،

آری... به همه‌ی اینها نیاز دارد! و بر آورده شدن این نیازها فقط در محیط گرم خانواده

که ثمره‌ی ازدواجی سالم است، تحقق می‌یابد.


اگر انسانها همچون سایر حیوانات به شهواتشان سپرده شوند تا هر طورکه میل،

علاقه، هوا و هوسشان آرزوکرد بر همدیگرسوار شوند، دراین حالت هیچ کودکی پدر

و نسب خود را نمی‌شناسد و محیطی سالم را نمی‌یابد که درآن رشد کند و به

مدارج عالی برسد.


پس و جود این لانه‌ی انسانی (خانواده) الزامی است بر این اساس است که اسلام

ازدواج رامشروع و امری پسندیده می‌شمارد و زنا را به شدت تحریم گردانده تا اطفال

رشد و نمو صحیح داشته باشند. و بر این اساس است که اسلام فرزند را متعلق به

فراش می‌داند، هرگاه همبستری بر مبنای ازدواجی صحیح باشد فرزند به پدرش

نسبت داده می‌شود و این فرزند منسوب به ازدواج و ارتباطی مشروع می‌باشد،

بدون تردید این کاربرای حفاظت از نسب است برای حفاظت ازحق فرزند

درنسب.بعضی از فقها تا جایی مبالغه نموده‌اند که با و جود مسافتها فاصله‌ی بین

پدرومادرنسب را اثبات نموده‌اند. و در فقه آمده:اگرمردی طفلی را به خود نسبت دهد

(ادعا کند که این طفل فرزند او می‌باشد) مادام که عقل و عرف این ادعا را بپذیرد-

یعنی سن و سال آن مرد در حدی باشد که همچنین فرزندی داشته باشد و کسی

او را با دلیل تکذیب نکند - واجب است که تصدیق شود، و اگر کودک قدرت تکلُّم

داشته باشد اقرار و اعتراف او نیز درباره‌ي اين نسب لازم است. همه‌ی این اصول و

قواعد برای حفاظت از طفل و نسب طفل می‌باشد. اسلام به خاطر عنایت و اهتمام

به کودک ازدواج را مقرّر نموده و مردم را به آن تشویق و ترغیب می‌نماید. از جمله

هلاکت و شقاوت و بلا و مصیبتی که اُمّت‌ها به آن مبتلا می‌شوند آن است که زنا و

فحشا در بین آنان منتشر شده و کودکانی متولد شوند که نياكان، پدران و نسبشان

معلوم و مشخص نباشد.


زهی مصیبت!


به همین خاطر در فقه باب و سرفصلی و جود دارد که (باب اللقیط) نام دارد، لقیط

یعنی طفلی که از خانه گریخته یا گم شده باشد یا از خانواده ربوده شده و به سن

تمیز نرسیده و در سرراه یا در بازار یا در جنب مسجد و ... پیدا شده، کسی هم نه

او و نه خانواده‌ی او را نمی‌شناسد و معلوم نیست که فرزند کیست و پدر و مادرش

چه كساني هستند؟ و یا کودکانی که در جنگ، اعضای خانواده را از دست داده‌ و

نسب خود را نمی‌شناسند و نمی‌دانند فرزند چه کسانی هستند. اسلام این گونه

کودکان را به حال خودشان و انمی‌گذارد و فراموششان نمی‌کند. بلکه احکام و

قوانینی مخصوص برای آنان در نظرگرفته است. هنگامی که کودکی از این قبیل، را

نزد خلیفه‌ی دوم عمربن خطاب (رضی الله عنه) آوردند، به مردی که کودک را پیدا

کرده بود گفت: او را با خود ببر، سرپرستی و حضانتش برعهده‌ی تو و نفقه و

مخارجش برعهده‌ی ما (یعنی نفقه و مخارجش بر عهده‌ی جامعه و دولت). اگر

کسی که این چنین طفلی را یافت و بر اثر فقر و تنگدستی نتوانست از عهده‌ی

مخارجش بر بیاید بر تمام جامعه واجب است که نماینده‌ا‌ی از جانب دولت و از جانب

و لی امر برگزینند تا این انسان را تحت تکفُّل قرار دهد، حتی اگر این کودک از حرام

به و جود آمده باشد (یعنی و لد زنا با شد) چون در این مورد او گناهی ندارد و از حق

حیات و زندگی و از حق رعایت و از حق پرورش و آموزش باید برخوردار باشد. اسلام

قبل از تولُّد به کودک اهتمام نموده، آنگاه که دستور به مردان می‌دهد که هنگام

ازدواج همسری خوب برای خود برگزینند و نيز به زنان و اولیای آنان دستور می‌دهد

که در ازدواج مردی را انتخاب نمایند که دینداری و اخلاقش در معرض اتّهام نباشد.

اسلام بعد از تولد نوزاد نیز به اواهتمام می‌ورزد، بعد از تولد فرزند، اسلام از پدرش

می‌خواهد که در گوش او اذان بگوید تا اولین کلمه‌ا‌ی که به گوش نوزاد آشنا

می‌شود کلمه‌ی توحید(لااله الا الله و محمّد رسول الله) باشد. نوزاد اين كلمات را

درک نمی‌کند امّا این کلمه داراي اسرار و رموزی بوده، همچنين دلالات و اشاراتی

دارد، چون زمانی که بزرگ شد می‌توانیم به او بگوییم: اولین کلمه‌ا‌ی که شنیده‌ا‌ی،

کلمه‌ی توحید بوده است. همانطور که آخرین کلمه‌ا‌ی که انسان در حال احتضار و در

بستر مرگ می‌شنود، کلمه‌ی توحید است. پس با توحید به استقبال زندگی می‌آید

و با توحید از زندگی جدا می‌شود. و در روز هفتم یا چهاردهم یا بیست و یکم و یا هر

روزی که برایش میسر باشد به عنوان عقیقه حیوانی را برای نوزاد ذبح کند آنچنان


که در حدیث آمده: «عَقَّ رَسُولُ اللهِ عَن الحَسَنِ و الحُسَینِ شَاتَینِ یَومَ السَّابِعِ» [3]

پیامبر دو گوسفند را برای حسن و حسین در روز هفتم عقیقه نمود. یعنی گوسفند

را برای اعلام شادی و خوشحالی تولدشان ذبح نموده است. طفل پسر باشد یا

دختر هدیه و نعمتی خدایی است، خداوند متعال می‌فرماید:‏ «لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ و

الْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثاً و يَهَبُ لِمَن يَشَاءُ الذُّكُورَ أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَاناً و

إِنَاثاً و يَجْعَلُ مَن يَشَاءُ عَقِيماً إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ»[4] ‏‏ مالكيّت و حاكميّت آسمانها و زمين از

آن خدا است. هرچه بخواهد مي‌آفريند. به هر كس كه بخواهد دختراني مي‌بخشد و

به هر كس كه بخواهد پسراني عطاء مي‌كند. و يا اين كه هم پسران مي‌دهد و هم

دختران. و خدا هر كه را بخواهد نازا مي‌كند. او بس آگاه و توانا است. ‏


به همین دلیل اسلام مردم جاهلی را از زنده به گورکردن دختران و ننگ شمردن زنان

باز می‌دارد: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَى ظَلَّ و جْهُهُ مُسْوَدّاً و هُوَ كَظِيمٌ ‏‏ يَتَوَارَى مِنَ

الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلاَ سَاء مَا

يَحْكُمُونَ» [5]‏ ‏«(دختران را مايه ننگ و سرشكستگي و بدبختي مي‌دانستند) و

هنگامي كه به يكي از آنان مژده تولّد دختر داده مي‌شد (آن چنان از فرط ناراحتي

چهره‌اش تغيير مي‌كرد كه) صورتش سياه مي‌گرديد و مملو از خشم و غضب و غم و

اندوه مي‌شد. ‏‏ از قوم و قبيله (خود) به خاطر اين مژده بدي كه به او داده مي‌شد

خويشتن را پنهان مي‌كرد (و سرگشته و حيران به خود مي‌گفت:) آيا اين ننگ را بر

خود بپذيرد و دختر را نگاه دارد و يا او را در زير خاك زنده بگور سازد ؟ هان! چه قضاوت

بدي كه مي‌كردند!»


آنان این نعمت را کفران و ناسپاسی می‌کردند و بین زن و مرد فرق قائل می‌شدند،

آیا جز این است که مرد هم از زن متولد می‌شود؟ آیا انسان بدون و جود مرد و زن

توان ادامه‌ی زندگی را دارد؟ اصلاً آیا انسان بدون و جود زن و مرد معنی دارد؟ راستی

اگر زن نباشد مرد کجاست؟ آیا همه‌ی انسان‌ها از مادر (زن) متولد نشده‌اند؟ امّا آنان

به این موجود ضعیف ظلم می‌کردند و آن را زنده به گور می‌کردند‏: «وَإِذَا الْمَوْؤُودَةُ

سُئِلَتْ ‏‏‏* بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» [6]‏‏ «و هنگامي كه از دختر زنده ‌بگور پرسيده مي‌شود. ‏‏ به

سبب كدامين گناه كشته شده است‌ ؟» [7]‏ به كدام دليل اين كار را انجام

مي‌دادند؟


ازترس این که مبادا در زمان تنگدستی کنونی مزاحم لقمه‌ی او شود: «وَلاَ تَقْتُلُواْ

أَوْلاَدَكُم مِّنْ إمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ و إِيَّاهُمْ» [8]و فرزندانتان را از ترس فقر و تنگدستي

(كنوني) مكشيد.


ویا از ترس فقر و تنگدستی در آینده اورا می‌کشتند »وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ

نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ و إِيَّاكُم» [9] «و (از آنجا كه روزي در دست خدا است) فرزندانتان را از

ترس فقر و تنگدستي نكشيد. ما آنان و شما را روزي مي‌دهيم (و ضامن رزق

همگانيم) رازق صغیر و کبیر، کوچک و بزرگ همانا خداوند است.»


این یکی از جنایت‌های جاهلیت بر کودکان بود، آنان به دختران کوچک ظلم کردند،

اسلام آمد و او را اکرام نمود و تولّدش را نعمت شمرد و به کسی که چند دختر دارد

و در پرورش و ادب آنان از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزد مژده‌ی بهشت داد[10].


تحت تأثیر این رهنمودهای حکیمانه‌ی آيين اسلام است که می‌بینیم یکی از

شاعران مسلمان در تعریف و تمجید دخترانش شعر می‌سراید و می‌گوید:


لَوْلاَ بُنيَّاتٌ كَزُغْبِ الْقَطَا


رُدِدْنَ مِنْ بَعْضٍ إلَى بَعْضِ


لَكانَ لِي مُضْطَرَبٌ و اسِعٌ


فِي الأَرْضِ ذاتِ الطُّولِ و الْعَرْضِ


و إنما أوْلاَدُنَا بَيْنَنا


أكْبَادُنَا تَمْشِي عَلى الأرْضِ


لَوْ هَبَّتِ الرِّيحُ عَلى بَعْضِهِمْ


لاَمْتَنَعَتْ عَيْني مِنَ الْغَمضِ


اگر دخترانی که مثل جوجه‌ی مرغ سنگخواره هستند و به روی همدیگر می‌افتند و با

هم رفت و آمد دارند، نبودند ـ برای من این سرزمین با این چنين و سعتي، تنگ

می‌شد و به شدّت در اضطراب بودم ـ همانا فرزندان ما جگر گوشه‌های ما هستند

که بر روی زمین راه می‌روند ـ اگر بادی بر یکی از آنان بوزد، از ناراحتی چشمانم به

خواب نمی‌رود.


این است کاری که اسلام انجام داد، این دلها را به جای آن دلها به و جود آورد، آن

دلهای قسی و سختی که حتی از سنگ هم سختتر بود، به اندازه‌ا‌ی سخت بود که

پدر را و ادار می‌کرد که با دست خود و به شیوه‌ا‌ی فجیع و فضیح فرزند و ثمره‌ی دل

خود را بکشد و او را زنده به گور و در زیر خاک پنهان کند: «أَلاَ سَاء مَا يَحْكُمُونَ» [11]

هان! چه قضاوت بدي كه مي‌كردند!


اسلام برای اعلان خوشحالی و شکر نعمت و نيز اثبات نسب فرزند ـ اعم از پسر و

دختر ـ عقیقه را مشروع کرده است. همچنانکه پیامبر (صلي الله عليه وسلّم) به ما

دستور می‌دهد که فرزندانمان را نامگذاری کنیم و نام خوب برای آنان انتخاب کنیم

چون حق او است که اسم داشته باشد، البته نه هر اسمی بلکه اسمی نیکو که

بعد از اینکه بزرگ شد به خاطر اسمش متضرّر و اذیت نشود. زیرا که بعضی از نام‌ها

برای صاحبش ضرر و زیان به بار می‌آورد. پس بر و الدين لازم است که نامی نیک

برای فرزندش، نام‌های که معنی حمد و شکر و عبادت و بندگی پروردگار می‌رسانند

ـ مانند عبدالله و عبدالرحمان و ... ـ انتخاب کند و یا او را به نام انبیاء و پیامبران و

اولیاء و صالحین و نام آوران و قهرمانان نامگذاری کند و یا نامی خوش معنی و نیکو و

پاک برای او برگزیند و این کاری است که بر پدر واجب است.


سپس قرآن قضیه‌ی ارضاع و شیردادن مادران به فرزندانشان را مطرح می‌کند، به

ویژه زمانی که زن و شوهر می‌خواهند از همدیگر جدا شوند، چون بعضی اوقات زن

هنگام طلاق و جدایی می‌خواهد که به همسرش نیرنگ بزند و فرزندی که ازو دارد

اهمال کند و به دست فراموشی بسپارد، به همین دلیل قرآن در ضمن آیات طلاق

می‌فرماید: «وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ»

[12].... مادران (اعم از مطلّقه و غيرمطلّقه) دو سال تمام فرزندان خود را شير

مي‌دهند، هرگاه يكي از و الدين يا هر دوي ايشان خواستار تكميل دوران

شيرخوارگي شوند.... .


لفظ این آیه خبر، امّا به معنی امر و دستور است. پس مادران مأمور به شیردادن به

فرزندانشان هستند. امروزه بسیاری از مادران خود را بر فرزندشان ترجیح می‌دهند.

زن ترجیح می‌دهد خود همچنان مثل آهو خوش اندام بماند و لی پستان را برای

فرزندش آویزان نکند و سینه اش را در اختیار او قرار ندهد و با این کار فرزندش را از

این غذای پاستوریزه ربّانی، که خداوند در سینه‌ی او جای داده تا رزقی صاف و گوارا

برای این طفل صغیر جریان داشته باشد، محروم می‌کند و او را از شیر خشك تغذیه

می‌کند، اما بسیار بعید و محال است که شیر مصنوعی جای شیر طبیعی ربّانی ـ

شیر مادرـ را برای کودک پر کند. رضاعت فقط یک شیر دهی مجرد محض نیست؛

بلکه چسپاندن فرزند به سینه‌ی مادر است، او به فرزندش فقط شیر نمی‌دهد بلکه

به او مهر، محبت، عاطفه، رحمت و دلسوزی می‌بخشد؛ این به خود چسپاندن فرزند

است که مادر بودن را معنی می‌بخشد و حضانت و سرپرستی را نه به پدر، بلکه به

مادر می‌دهد.


عبدالله بن عَمْرو روایت می‌کند: «أَنَّ امْرَأَةً قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ ابْنِي هَذَا كَانَ بَطْنِي

لَهُ و عَاءً و ثَدْيِي لَهُ سِقَاءً و حِجْرِي لَهُ حِوَاءً و إِنَّ أَبَاهُ طَلَّقَنِي و أَرَادَ أَنْ يَنْتَزِعَهُ مِنِّي

فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسلّم: «أَنْتِ أَحَقُّ بِهِ مَا لَمْ تَنْكِحِي» [13] زنی

به پیامبر (صلي الله عليه وسلّم) گفت: ای پیامبر خدا این پسرم، شکمم برای او

محافظ، پستانم برایش مشک و خیک و آغوش و دامنم برایش بالش بوده است، حالا

پدرش مرا طلاق داده و می‌خواهد او را از من بگیرد؟! پیامبر (ص) فرمود: مادام که

ازدواج نکرده‌ا‌ی حضانت و سرپرستی او حق تو است.


در زمان خلافت ابوبکر صدیق (رضی الله عنه)، عمر بن خطاب(رضی الله عنه) با

همسرش ام عاصم برسر حضانت پسرشان منازعه داشتند و عمر می‌خواست

پسرش را از مادر طلاق داده شده‌اش جدا کند، قضاوت را پیش ابوبکر صدیق بردند،

ابوبکرفرمود: بوی و بستر و زیر انداز و آغوش ام عاصم برای پسرت از تو بهتر است. و

همچنین فرمود: مادر مهربان‌تر و عاطفی‌تر و دلسوزتر و با شفقت‌تر است؛ بنابراین

حق حضانت و سرپرستی را به مادر، تا هنگامی ‌که ازدواج نکرده است، داد.


سپس بعد از مادر قرابت و خویشاوندی مادری از قرابت و خویشاوندی پدری برتر

است، چون آنان دلسوزتر و مهربانترند و همه‌ی این کارها و قواعد و قوانین برای

رعایت و عنایت به طفل صغیر است. قرآن کریم رضاع (شیردهی) را بحث می‌کند و

می‌فرماید: «وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ و علَى

الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ و كِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ و سْعَهَا لاَ تُضَآرَّ و الِدَةٌ بِوَلَدِهَا

و لاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ و عَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا و تَشَاوُرٍ

فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا» [14] مادران (اعم از مطلّقه و غيرمطلّقه) دو سال تمام فرزندان

خود را شير مي‌دهند، هرگاه يكي از و الدين يا هر دوي ايشان خواستار تكميل دوران

شيرخوارگي شوند، بر آن كس كه فرزند براي او متولّد شده (يعني پدر) لازم است

خوراك و پوشاك مادران را (در آن مدّت به اندازه توانائي) به گونه شايسته بپردازد.

هيچ كس موظّف به بيش از مقدار توانائي خود نيست، نه مادر به خاطر فرزندش، و

نه پدر به سبب بچّه‌اش بايد زيان ببيند (بلكه حق ديدار از فرزند براي هر دو محفوظ

است و بر پدر پرداخت عادلانه، و بر مادر پرورش مسلمانانه لازم است. چنانچه پدر

بميرد يا به سبب فقر از پرداخت حق حضانت عاجز باشد) بر و ارث فرزند چنين چيزي

لازم است (و در صورت دارا بودن، بايد آنچه بر پدر فرزند، از قبيل خوراك و پوشاك و

اجرت شيرخوارگي لازم بوده است بپردازد) و اگر (والدين) خواستند با رضايت و

مشورت همديگر (كودك را زودتر از دو سال) از شير بازگيرند گناهي بر آنان نيست.


می‌بینیم که کار را به یکی از پدر و مادر و اگذار نمی‌کند، گاهي مادر از شیر دادن به

تنگ می‌آید و بی حوصله می‌شود و یا پدر از دادن نفقه و اجر و کرایه خسته

می‌شود بنابراین قرآن مسؤلیت را به هر دو و اگذار می‌کند و لازم است که هر دو با

هم با رضایت کامل بر انجام این کار به توافق برسند، و با همدیگر مشورت کنند و از

کسانی که در این زمینه تخصُّص و تجربه و آگاهی لازم را دارند نظر خواهی کنند که

آیا اگر قبل از دو سالگی کودک را از شیر جدا کنند، برای کودک زیانی در پی ندارد؟

بعضی اوقات کارشناسان می‌گویند: برای کودک ضرر ندارد چون رشدش خوب و

مناسب است و کودک در صحت و سلامت به سر می‌برد، و بعضی اوقات می‌گویند

احتیاج به شیر دهی بیشتر دارد. همه‌ی اینها بیانگر عنایت خداوند به کودک است.


امام فخر رازی می‌گوید: بنگر به احسان پروردگار نسبت به طفل صغیر، هر شرطی را

که برای جداکردن کودک از شیر مادر قرار داده فقط برای دفع زیان و ضرر از او

می‌باشد و در آخر هم با و جود تمام این شرایط اجازه‌ی صریح به جدا کردن نداده

بلکه با لفظ « فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا - گناهي بر آنان نيست» اجازه داده است. این نکته

نشانگر این است که انسان هر چه ناتوانتر و ضعیفتر باشد رحمت و عنایت خداوند

نسبت به او بیشتر است. به درستی که خداوند برای مخلوقاتش از پدر و مادر هم

مهربانتر است و برای بندگان خود از مادر نسبت به فرزندش بسی مهربانتر است.


شیردهي و گرفتن از شير و سرپرستی و نفقه هر کدام به جای خود لازم و ضروری و

مطلوب است چون هر کدام جزئی از رعایت این مخلوق است. رعایت کردن کودک از

جنبه جسمی با تغذیه‌ی خوب و از جنبه حفظ سلامتی با مراعات کردن چیزهای که

سلامتی عمومی و طب پیشگیری در روزگار ما می‌طلبد، لازم است. امروزه چیزهای

فراوانی برای حفظ سلامت بچه لازم است همچون و اکسن زدن در و عده‌های معین

و مشخص که باید رعایت شود. بر پدر و مادر واجب شرعی است که در چنين

كارهايي اهمال و كوتاهي نکنند؛ زیرا که چه بسا این سهل انگاری‌ و بی‌توجهی‌ها

کودک را دچار فلج اطفال می‌کند و نسبت به کودک جنایت بزرگی است. به مقتضای

قانون اسباب و مسببات تو می‌توانی از این گونه بیماری‌ها پیشگیری کنی، مثلاً او را

به دایره‌ی آزمایش و بررسی کودکان، یا بیمارستان، یا مؤسسات مربوطه و یا مرکز

بهداشت ببری تا از داروهای لازم در کودکی استفاده کند و در بزرگی و پیری دچار

معضلات بزرگ نشود. همه‌ی اینها رعایت کردن کودک است، رعایت بهداشتی

سلامتی، رعایت مادی و رعایت عاطفی. کودکان نعمت‌های پروردگار هستند و برای

این نعمت بزرگ لازم است خدواند را سپاسگزاری کنیم. پیامبران از خداوند

خواسته‌اند که به آنان اولاد و ذریه عنایت فرماید، ابراهیم (علیه الصلاة و السلام) بعد

از آنکه به سن پیری رسیده بود، می‌گفت: «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ فَبَشَّرْنَاهُ

بِغُلَامٍ حَلِيمٍ» [15]‏ پروردگارا! فرزندان شايسته‌اي به من عطاء كن. (فرزنداني كه

بتوانند كار دعوت را به دست گيرند و برنامه مرا تداوم بخشند). ‏ما او را به پسري

بردبار و خردمند مژده داديم. و شکرخدای را برای این نعمت به جای می‌آورد و

می‌گفت:‏ ‏«الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي و هَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ و إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي

لَسَمِيعُ الدُّعَاء» [16] ‏ سپاس خدائي را كه با و جود پيري و سنّ زياد، اسماعيل و

اسحاق را به من بخشيد. بي‌گمان پروردگار من دعا (و نيايش همگان) را مي‌شنود.

و زکریّا (علیه الصلاة و السلام): «إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاء خَفِيّاً ‏‏ قَالَ رَبِّ إِنِّي و هَنَ الْعَظْمُ

مِنِّي و اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً و لَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً ‏‏ و إِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن و

رَائِي و كَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ و لِيّاً ‏‏ يَرِثُنِي و يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ و اجْعَلْهُ

رَبِّ رَضِيّاً ‏‏[17] در آن هنگام كه پروردگارش را (در خلوتگاه عبادت) پنهاني ندا داد. ‏‏

گفت: پروردگارا! استخوانهاي من (كه ستون پيكر من و محكم‌ترين اعضاي تن من

است) سستي گرفته است، و شعله‌هاي پيري (تمام موهاي) سر مرا فرا گرفته

است، پروردگارا! من هرگز در دعاهائي كه كرده‌ام (از درگاه كرم تو) محروم و نااميد

باز نگشته‌ام‌؛ (هم اينك نيز مرا درياب). ‏‏ (پروردگارا!) من از بستگانم بعد از خود

بيمناكم (چرا كه در ايشان شايستگي و بايستگي به دست گرفتن كار و بار دين را

نمي‌بينم) و همسرم هم از اوّل نازا بوده است؛ پس از فضل خويش جانشيني به من

ببخش. ‏‏ از من (دين و دانش) و از آل يعقوب (ثروت و قدرت) ارث ببرد، و او را پروردگارا

(در گفتار و كردار) مورد رضايت گردان. ‏


اینچنین می‌بینیم که پیامبران درخواست فرزند می‌کردند. فرزند نيز جزو

نعمت‌هاست، و بر هر نعمتی شکری لازم است. این شکرگزاری چگونه و به چه

روشی انجام می‌گیرد؟ شکر این نعمت با مراعات، تأديب و پرورش دادن نيكو در

بچگی به جا می‌آید، هر کس در بچگی خوب تعليم داده نشود در بزرگی پیشرفت

نمی‌کند، ادب نمودن در بچه گی همانند کندن نقش روی تخته سنگ است. چاره‌ا‌ی

جز این و جود ندارد. کودکان ثروتی هستند که باید نگهبانش باشیم و نعمتی هستند

که باید شکرگزاری شود و امانتی هستند که باید به خوبی از آن محافظت شود و و

دیعه‌ا‌ی هستند که خداوند پیش ما قرار داده است. پس واجب است محافظ امانت

باشیم. عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِيَ الله عَنْهُمَا يَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله

عليه وسلّم - يَقُولُ:«كُلُّكُمْ رَاعٍ و كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ، الإِمَامُ رَاعٍ و مَسْئُولٌ عَنْ

رَعِيَّتِهِ، و الرَّجُلُ رَاعٍ فِي أَهْلِهِ و هُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ، و الْمَرْأَةُ رَاعِيَةٌ فِي بَيْتِ زَوْجِهَا

و مَسْئُولَةٌ عَنْ رَعِيَّتِهَا، و الْخَادِمُ رَاعٍ فِي مَالِ سَيِّدِهِ و مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ». قَالَ: و

حَسِبْتُ أَنْ قَدْ قَالَ: «وَالرَّجُلُ رَاعٍ فِي مَالِ أَبِيهِ و مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ، و كُلُّكُمْ رَاعٍ و

مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»[18]. عبدالله بن عمر - رضي الله عنهما - مي گويد: رسول الله -

صلى الله عليه وسلّم - فرمود: «هر يك از شما نگهبان است، و در قبال و ظایفش

مسئول است. رهبر جامعه نگهبان است و مسئول زیر دستانش مي‌باشد. مرد

نگهبان خانواده است و در مورد و ظایفش نسبت به خانواده و زير دستانش مسئول

مي باشد. زن در خانه شوهر نگهبان است و در مورد و ظایفش مسئول است.

خدمتگذار نگهبان اموال صاحبش است، و از او در مورد اموال صاحبش و

مسئوليت‌هاي ديگرش، سئوال خواهد شد». راوي مي گويد: به گمانم آنحضرت -

صلى الله عليه وسلّم - اين جمله را نيز افزود كه «مرد هم نگهبان مال پدر خود

مي‌باشد و در آن مورد مسئول می‌باشد. و همه شما نگهبان هستيد و از شما در

مورد و ظایفتان، سئوال خواهد شد».


این کجا و آنچه که ما امروزه می‌بینیم کجا؟! پدرانی را می‌بینیم که تمام همّ و

غمشان داشتن فرزند است، امّا بعد از فرزنددارشدن از مشکلات فرزندانشان

هیچگونه خبری ندارند و از آنان نمی‌پرسند که چه مشکلی دارند؟ نمی‌دانند آیا

تندرست هستند یا مریض؟آیا قوی و نیرومند هستند یا ضعیف؟ آیا به مدرسه


می‌روند یا نه؟ آیا قبول می‌شوند یا رفوزه؟ آیا درستکار هستند یا منحرف و بدکار؟ با

چه کسی دوست هستند و با چه کسی رفت و آمد دارند؟ مادرانی را می‌بینیم که

هیچ اهمیتی به فرزندانشان نمی‌دهند و آنان را به خدمتگذار و یا مربی هندی یا

فیلیپینی و یا کسانی دیگر از این قبیل می‌سپارند که نه از جهت قومیّت و نه از

جهت دین و نه از جهت زبان و نه از جهت عرف و نه از جهت مفاهیم و نه از جهت

آداب و رسوم با ما همخوانی ندارند!با و جود اینکه از هیچ جهتی با ما همخوانی

ندارند و لی ما گرانبهاترین سرمایه‌ی خودمان ـ فرزندانمان ـ را به آنها می‌سپاریم و

نمی‌دانیم که چگونه با فرزندانمان تعامل و رفتار می‌کنند.


مادر مشغول است! به چه چیزی مشغول است؟ پدر سرگرم کار است! کجاست

مسئولیت؟ کجاست رعایت امانت و امانتداری؟ این است یتیم حقیقی! خدا بیامرزد

شاعر نامدار شوقی را که می گفت:

لَيْسَ الْيَتِيمُ مَنِ انْتَهَى أَبَوَاهُ مِنْ


هَمِّ الْحَيَاةِ و خَلَّفََاهُ ذَلِيلاَ


إِنّ الْيَتِيمَ هُوَ الَّذِي تَلْقَى لَهُ


أُمَّاَ تَخَلَّتْ أَوْ أَباًً مَشْغُولاَ


یتیم آن نیست که پدر و مادرش در قید حیات نباشند و او را در صغیری و ناتوانی جا

گذاشته باشند ـ یتیم و اقعی آنست که مادرش در حق او کوتاهی کند و یا پدرش از

او بی خبر باشد.


کسی که مادرش با او فاصله دارد و یا پدرش از او بی خبر است یتیم حقیقی است.


چون یتیمی که پدرش مرده است عمو و یا یکی از خویشاوندان او را سر پرستس

می‌کند، امّا این یکی پدرش زنده و مادرش حی و حاضر و جود دارد پس چه کسی او

را سرپرستی کند؟


برادران و خواهران! به درستی که مسئولیتی بزرگ است.


بسیاری از پدران و مادران با الگوپردازی بد نسبت به فرزندانشان بدی می‌کنند و

بهترین چیزی که کودک را خوب پرورش می‌دهد و خوب تربیت می‌کند الگوی خوب و

حسنه است.


کودک به چه کسی اقتدا کند هنگامی که پدرش را در حال سیگار کشیدن

می‌بیند؟به چه کسی اقتدا کند هنگامی که پدرش نماز نمی‌خواند؟ به چه کسی

اقتدا کند در حالی که پدرش مشروبات الکلی می‌نوشد و به دنبال منکرات است؟ به

چه کسی اقتدا کند هنگامی که مادرش عریان و یا نیمه عریان با لباسی مبتذل از

منزل خارج می‌شود؟ دختر و پسر به چه کسی اقتدا کنند درحالی که در خانواده‌ا‌ی

زندگی می‌کنند که حلال را حلال و حرام را حرام نمی‌دانند و شعایر و برنامه‌ی خدا را

محترم نمی‌شمارند و پایبند به دستورات و اوامر خداوند نیستند؟ اینست الگوی بد.


خداوند حافظ ابراهیم را بیامرزد که می‌گفت:


الأم مدرسة إذا أعددتها


أعددت شعبًا طيب الأعراق


مادر مدرسه‌ا‌ی است که اگر خوب او را آماده و مهیّا کنی ملتی اصیل و با اصل و تبار

به بار می‌آورد.


آموزش و پرورش ابتدایی از منزل شروع می‌شود، از پدر و مادر شروع می‌شود، آیا

پدر و مادر به خوبی انجام و ظیفه می‌کنند؟


کودکان نيازمند تربیت مستمر و مداوم هستند، تربیت جسم با تغذیه‌ی خوب، تربیت

عقل و خرد با شناخت و معرفتی نیکو، تربیت قلب با احساسات و عواطف به جا و

ارزشمند.


بايد اين بذر در موقع خود کاشته شود، به همین دلیل است که اسلام به ما دستور

می دهد که: فرزندانتان را در سن هفت سالگي، به خواندن نماز و ادار كنيد و در ده

سالگي، آنها را بخاطر ترک نماز، تنبيه كنيد [19] تا از همان دوران کودکی به خیر و

نیکی و عبادت خدا خو بگیرند و بزرگ شوند، چون کسی که از کودکی تا آغاز جوانی

بر انجام کاری عادت کند بر همین عادت پیر می‌شود و کسی که بر عادتی پیر شود

بر آن عادت می‌میرد.


شاعر می‌گوید:


وينفع الأدب الأحداث في صغر


و ليس ينفع عند الشيبة الأدب


إن الغصون إذا قوَّمتها اعتدلت


و لن تلين إذا قومتها الخشب


ادب کردن در کودکی مثمر ثمر است و لی در پیری هیچ نفعی ندارد، شاخه‌ی درخت

را اگر بخواهی راست کنی راست می‌شود، و لی چوب خشک راست نمي‌شود

بلکه می‌شکند.


بعضی از پدران و مادران با توجه زياد و یا با سختگیریهای بیش از حد، فرزندان خود را

تباه و فاسد می‌کنند، توجه بیش از حد به اینگونه است که او را رها می‌کنند تا هر

کاری که خواست انجام دهد و تمام خواسته‌های او را بر آورده می‌کنند و در جواب

خواسته‌های او، نه نمی‌گویند، در این حالت کودک پادشاهی است که امر و نهی

میکند، دستور می‌دهد، این کار نشانه‌ی محبت به کودک نیست بلکه او را تباه و

نابود می‌سازد.


کودک علیرغم كم سن بودن، توانایی فهمیدن و قانع شدن دارد به شرطی که خوب

تفهیم و اقناع شود. لازم است که بداند بعضی از خواسته‌ها به جا و قابل قبول و

بعضی‌ها بیجا و مردود است. پس بر ما لازم است که به او بفهمانیم و قانعش کنیم.

اگر به فرزندت در کودکی آموختی که همه چیز را از روی اقناع قبول کند و به او

فهماندی که بعضی چیزها لایق و جایز است و بعضی چیزها نه، بر این عادت بزرگ

می‌شود، امّا اگر کودک از در تهدید و گریه و داد و فریاد و ارد شد و تو در مقابل

خواسته‌های او سر تسلیم فرود آوردی، او را خوب تربیت نکرده‌ا‌ی!


تربیت نه به معنی لوس کردن و ناز بار آوردن است و نه به معنی سنگدلی و سخت

گیری است؛ بعضی از مردم با فرزندانشان با تندی و خشونت رفتار می‌کنند انگار که

دلشان از جنس سنگ است.


ما از پدر چهره‌ا‌ی بشّاش و لبی خندان و قلبی مهربان می‌خواهیم که با این موجود

کوچک مانند موجودی زنده، با شعور، حساس، که هم می‌فهمد و هم ذوق دارد،

رفتار کند، مپندارید که کودک هیچ چیز نمی‌فمد! نه! او فهمي غریزی دارد که خداوند

به او الهام نموده است.


بر این اساس سلف صالح (رضوان الله علیهم اجمعین) حتی در بوسیدن هم در بین

فرزندانشان مساوات برقرار می‌کردند، هرگاه یکی را می‌بوسیدند دیگری را نیز

می‌بوسیدند. چون اگر به یکی از فرزندان اظهار محبت کنی و دیگری را فراموش کنی

حسادت و کینه در دلش ایجاد می‌شود.


قرآن قصه‌ی یعقوب و فرزندانش را برای ما بازگو می‌کند که چگونه محبت فراوان او

نسبت به یوسف، باعث حسادت برادرانش شد تا جایی که تصمیم گرفتند و برنامه

ریزی کردند که او را بکُشند و گفتند: ‏اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ و جْهُ

أَبِيكُمْ و تَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ‏ [20]‏ يوسف را بكشيد، يا او را به سرزميني

(دور دست) بيفكنيد، تا توجّه پدرتان فقط با شما باشد (و تنها و تنها شما را دوست

داشته باشد و به شما مهر و رزد) و بعد از آن (از گناه خود پشيمان مي‌شويد و توبه

مي‌كنيد و ) افراد صالحي خواهيد گشت (چرا كه خدا توبه‌پذير است و پدر هم

عذرتان را قبول مي‌نمايد).

کودک از بدو تولد نیازمند است که به طور کامل درک شود و به همین که پدر و مادر

بايد با او ملاعبه و بازی کنند. در مأثور آمده: «مَن كَانَ لَهُ صَبيٌ فَلْيَتَصَابى له»[21] هر

کسی کودکی دارد باید با او کودکانه رفتار کند و تا درجه و مستوای او پایین بیاید‏. آیا

با فضیلت‌تر و شریف‌تر از سرور مخلوقات محمد (ص) دیده‌ا‌ید که چگونه با کودکان

بازی و شوخی می‌کرد؟ هرگاه کودکان را می‌دید بر آنان سلام می‌کرد [22]. پیامبر

(ص) و ارد منزل ابو طلحه شد در حالی که پسر کوچکش ملقَّب به ابو عمیر نزدش

بود، پرسید ای ابا عمیر نغیر چکار می‌کند؟[23] نغیر پرنده‌ا‌ی کوچک بود که این پسر

بچه با آن بازی می‌کرد پس از مدتی این پرنده‌ی کوچک مرد، ابوعمیر برای نغیر

محزون و ناراحت بود، پیامبر با این پسر بچه بازی می‌کرد و او را ابو عمیر نام نهاده

بود و او را با این نام صدا می‌کرد.


داستان پیامبر با نوه‌های خود زبانزد خاص و عام است در حال اقامه‌ی نماز بود که

امامه دختر زینب را در آغوش گرفته بود هرگاه به رکوع و سجده می‌رفت او را زمین

می‌گذاشت و هر گاه بلند می‌شد اورا بر می‌داشت[24]. حسن و حسین در هنگام

سجده‌ی نماز بر دوش ایشان می‌نشستند و ایشان سجده را طول می‌داد تا با

رضایت خود از دوشش پایین بیایند. باری این و اقعه رخ داد اصحاب به دل شوره

افتادند و گفتند فکر کردیم حادثه‌ای رخ داده و یا و حی نازل می‌شود؟ پیامبر (ص)

فرمود هیچ حادثه‌ا‌ی رخ نداده و و حی هم نازل نشد، بلکه فرزندم بر دوشم سوار

شد ناپسند دانستم عجله کنم تا اینکه با اختیار خود پایین آمد. [25]


روایت شده یکی از اصحاب و ارد منزل پیامبر شد دید که حسن و حسین بر دوش

پیامبر سوار شده‌اند، گفت: بر بهترین مرکب سوار شده‌ا‌ید! پیامبر (ص) فرمود: آنان

نیز بهترین سوار کاران هستند[26] شوخی و بازی کردن با کودکان عیب نیست،

عیب آنست که ادّعای بزرگی و تکبر کنی و مانند سنگ سخت و خشک باشی و

درک نکنی که کودکان به بازی و شوخی نیازمندند. همه چیز در پول و لباس و پول تو

جیبی، که بسی اوقات عامل فساد هستند، خلاصه نمی‌شود! نه! عاطفه‌ی پدری

مهمتر و گرانبهاتر از مال و درهم و دینار و ریال و دلار است. کودکان به اینگونه رعایت

و به اینگونه پرورش و تربیت متعادل نیازمند هستند. یکی از رؤسای عرب بر پیامبر و

ارد شد دید که پیامبر حسن و حسین را می‌بوسد! گفت: من ده فرزند دارم که هرگز

هيچکدام از آنها را نبوسيده ام، پيامبر (صلي الله عليه وسلّم) به او نگاه کردند و

فرمودند: «مَنْ لا یَرْحَم لا یُرْحَم» [27] «هرکس رحم نکند، به او رحم نمي‌شود.»


جَاءَ أَعْرَابِيٌّ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسلّم فَقَالَ تُقَبِّلُونَ الصِّبْيَانَ فَمَا نُقَبِّلُهُمْ فَقَالَ

النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وسلّم أَوَ أَمْلِكُ لَكَ أَنْ نَزَعَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِكَ الرَّحْمَةَ[28] مردي

باديه نشين نزد نبي اكرم - صلى الله عليه وسلّم - آمد و گفت: ما كودكان را

نمي‌بوسيم. آيا شما مي بوسيد؟ ـ با این سخن، اینطور جلوه می‌داد که بوسیدن

فرزندان شایسته‌ی مردان نیست ـ پيامبر خدا - صلى الله عليه وسلّم - فرمود: «من

چکار می‌توانم بکنم که خدا رحم و مهربانی را از قلب تو برداشته است» یعنی من

نمي‌توانم برايت كاري انجام دهم. اگر انسانی بچه‌ی خود را نبوسد آیا مهربانی در

قلبش و جود دارد؟


اسلام دلی مهربان برای تعامل با کودکان می‌خواهد براین اساس است که عنایتی و

یژه به کودکان یتیم داده است، چون آنان پدر مهربان خود را، پشتیبان و حامی خود

را، از دست داده‌اند و بر این اساس است که قرآن و سنت اهتمامی فراوان به یتیمان

داده‌اند «فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ» [29]‏ حال كه چنين است، يتيم را زبون مدار (و اموال و

دارائي ايشان را با قهر و زور مگير و تصرّف مكن).

«أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ ‏* فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ» ‏[30] كساني كه به دين و آئين،

و سزا و جزا (در پيشگاه خدا) ايمان ندارند، مي‌فهمي كه چگونه كسانيند ؟ ‏ آنان

كسانيند كه يتيم را سخت از پيش خود مي‌رانند.

از پیامبر (ص) روایت شدده است که: «اتَّقُوا اللهَ فِي الضَّعِيفَيْنِ الْمَرْأَةِ الْأَرْمَلَةِ والصَّبِيِّ

الْيَتِيمِ»[31] در مورد دو صنف ضعیف از خدا بترسید: زن بیوه و کودک یتیم. و در

حدیث صحیح آمده است که: «أَنَا وكافلُ الْيتِيمِ في الجنَّةِ هَكَذَا» و أَشَار بِالسَّبَّابَةِ

والْوُسْطَى، [32] من و کفيل (عهده دار) يتيم، در بهشت، اين چنين هستيم" و به دو

انگشت سبابه و ميانه اشاره نمود.


دین اسلام در میدان اعتنا و عنایت به کودکان گوی سبقت را از دیگران ربوده و هیچ

دین و برنامه‌ا‌ی چنین نبوده است. بر ما واجب است که به کودکانمان اهمیت بدهیم

و پا به پای آنان مرحله به مرحله حرکت کنیم. بعضی از پیشینیان (سلف صالح)

گفته‌اند: لاعب ابنك سبعاً، وأدبه سبعاً، وآخه سبعاً یعنی هفت سال با فرزندت بازی

کن و هفت سال او را تربیت و ادب کن و سپس کارش را به خودش و اگذار کن. این

گفتار حدیثی مرفوع نیست بلکه حکمتی مأثور است.


«لاعب ابنك سبعاًـ هفت سال با فرزندت بازی کن» منظور هفت سال اول زندگی

است که طبیعت بازی و ملاعبه بر او غالب است و تحمل و توانایی بازی کردن را دارد

خداوند در این ایام علاقه به بازی کردن را در فطرت او نهادینه کرده است، و بازی

کردن را نزد او محبوب کرده تا توانایی‌های خود را در بازی کردن شکوفا کند پس با او

مخالفت نکن بگذار بازی کند و فرصت بازی کردن و اسباب بازی را برای او فراهم کن

و امروزه که بازی‌های گوناگون و جود دارد، او را توجیه کن که بازیهای صحیح و

آموزنده انجام دهد و هنگام بازی حقوق همبازی‌هایش را رعايت كند، خودخواه و

خودپسند نباشد، در همه‌ی این امور مراقبش باش و در حد توان با او بازی کن.


وأدبه سبعاً و هفت سال او را ادب کن یعنی در هفت سال دوم، منظور این نیست

که هفت سال اول خالی از ادب کردن باشد، نه، امّا در هفت سال اول همانطور که

گفتیم روحیه بازی کردن غالب است و همین طور هفت سال دوم خالی از ملاعبه و

بازی کردن نیست بلکه بازی در آن و جود دارد؛ امّا بعد از آنکه کودک به هفت سالگی

رسید عقل و و جدان او شروع به کار می‌کند پس او را ادب کن و او را آموزش بده. به

همین خاطر است که در حدیث نبوی شریف و ارد شده که: «مُرُوا أَوْلادكُمْ بِالصَّلاةِ و

هُمْ أَبْنَاءُ سبع سِنِين…»[33] اولاد خود را در هفت سالگي به نماز امر نمایید. نماز را

به آموزش بده و چیزهای پاک و خوب را به او القا كن و با او هم مجلس شو، همانند

صحابه قصه‌های نیک و داستان دانشمندان و قهرمانان را برایشان روایت کن. سعد

بن ابی و قاص می‌گوید: «کُنّا نروّی ابناءنا مغازی رسول الله (صلّی الله علیه وسلّم)

کما نحفظهم السورة من القرآن» یعنی غزوه‌‌‌های پیامبر را برای فرزندانمان روایت

می‌کردیم همچنان که قرآن را به آنان حفظ می‌کردیم. یعنی و قايع بدر و احد و خندق

و حنین و طائف و فتح مکه و خیبر و غیره برای فرزندانشان روایت می‌کردند. قصه‌های

قهرمانی را برایشان روایت می‌کردند تا در دل آنان نفوذ کند و در اعماق قلبشان

ریشه بدواند و به یک جوان نیرومند تبدیل شوند و از مرگ نترسند و از سختی‌ها

نگریزند.


بسیاری از مادران کودکان خود را ترسو با می‌آورند آنان را از غول و عفریت و اجنّه و

غیره می‌ترسانند غافل از اینکه چنين اعمالي تأثیر منفی دارد. نباید فرزندانمان را با

هیچ یک از این خزعبلات بترسانیم.


ما محتاج تربیتی نیکو و میا نه‌رو هستیم که نه در آن نازپروری بیش از حد و جود

داشته باشد و نه قهر و خشونت بیش از حد که همچون عبد بدون اراده بار بیایند، ما

از نسل آینده‌ی خود آزادگی و اراده می‌خواهیم. کودک نعمت و امانت است لازم

است که از آن محافظت کنیم و نسبت به او کوتاهی نکنیم این خواسته‌ی دین ما

است. تمدّن جدید از جوانب گوناگون به کودکان اهمیت داده است به کودکان

استثنايی اهمیت داده است ما باید در این زمینه از هیچ کوششی دریغ نورزیم و

مراقب و محافظ اوضاع و احوال این ضعیفان باشیم زیرا که نیازمند رعایت و عنایت و

رحمت بیشتری هستند و دین ما در مورد مهر و محبت به ضعیفان توصیه‌های

فراوانی به ما کرده است.


البته نا گفته نماند که تمدن جدید چیزهای دیگری هم همراه خود آورده است:

1ـ فرزندان غیر شرعی که ثمره‌ی انتشار زناي آشکار و پنهان است

2ـ یکی دیگر از ثمرات مادی‌گری و خودخواهی و خودپسندی، خرید و فروش کودکان

است. در این سالها در یکی از مجلات خواندم که خانواده‌های انگلیسی کودکان خود

را می‌فروشند، پدر و مادر دست به دست هم داده و با هم اتفاق دارند که فرزندشان

را هنگامی که جنین است و در شکم مادر است و یا در بدو تولدش و بعد از یکی دو

ماه بفروشند!! برای چی؟ برای خریدن تلویزیون یا لباسشوئی و یا ماشین سواری و

یا چیزهای دیگر از همین قبیل که جزو کمالیات و رفاهیات هستند، آنان فرزندشان را

برای چیزی درجه اوّل نمی‌فروشند بلکه به خاطر چیزی رفاهی و درجه دو

می‌فروشند.


طفل فروخته شده چقدر ارزشمند و لي قیمتش چقدر ناچیز و بی ارزش است!!!


آنان می‌خواهند که در رفاه و خوشگذارنی به سر ببرند هرچند كه به قیمت فروختن

فرزندشان باشد. این است تمدن جدید و آنهم اسلام که فرزند را نعمت می‌شمارد.

باید این نعمت و این امانت و این بخشش را که خداوند به ما بخشیده است درک

کنیم و ارج نهیم و قدرش را بدانیم، باید این ثروت گرانبها را، که با هیچکدام از معادن

زیرزمینی قابل مقایسه نیست، محافظت کنیم. ما باید این حقوق را بشناسیم آنگاه

از کودک و روز جهانی کودک دم بزنیم.


از خداوند می‌خواهیم آنچه را که به نفع ماست را به ما بياموزد و از دانش‌ و علم ما را

بهره مند گرداند و به مافقه و فهم در دینمان عطا کند. زیرا که او شنوای نزدیک

است.


أقول قولي هذا ـ ایها الاخوة ـ و أستغفر الله تعالی لي ولكم فاستغفروه إنه هو الغفور

الرحيم، وادعوه یستجب لکم.


روز شنبه 16 /7/1390


روستای قیلسون، عبدالرحمان جعفری


 پی نوشت ها:

----------------------------------

[1]- دوم اکتبر سالهای میلادی.

[2]-سعدی میگوید:

ابروباد و مه و خورشید و فلک درکارند = تا تونانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار= شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری. (مترجم).

[3] - به روایت بیهقی در (السنن الکبری: 9/303 ) و همچنین روایت شده که پیامبر برای حسن و حسین در روزهفتم عقیقه کرد و هردوی آنها راختنه نمود (السنن الکبری:8/324).

[4] - سوره‌ی شوری / 49-50.

[5] - سوره‌ی نحل / 58-59.

[6] - سوره‌ی تکویر / 8-9.

[7] - برخي از عربها در دوره جاهلي ، دختران خود را به دلائلي زنده بگور مي‌كردند ، از جمله: از ترس فقر و تنگدستي ، و خوف از ننگ و عار زنا ، و هراس از اسارت دختران در جنگها و به صورت كنيز درآمدن ايشان. امّا دختر زنده بگور مي‌تواند نماد مظلوميّت بوده و گفت:« هر موجود زنده و مستعدّي كه ظالمانه نابود شود ، و هر استعداد زنده‌اي كه خفه گردد و هر حقي كه از ميان برود ، موءودة است و از آن سؤال و بازخواست مي‌شود» به نقل از تفسیر نور (مترجم )

[8] - سوره‌ی انعام / 151.

[9] - سوره‌ی اسراء / 31.

[10] - امام احمد، بخاری، مسلم و نسائی از ام المؤمنین عائشه روایت کرده‌اند که پیامبرفرمود:« من ابتلی من هذه البنات بشئ ٍ فأحسن الیهن کنّ له سترا ً من النار» یعنی هر کسی که خداوند اورا به و سیله‌ی دختران امتحان نمود و او نسبت به آ نان نیکی کرد باعث حفظ او می‌شوند از آتش دوزخ. ( فیض القدیر مناوی: 6/21 رقم حدیث 8278).

[11] - سوره‌ی النحل/59.

[12] - سوره‌ی بقرة /233.

[13]- به روایت احمد و ابو داود و اسنادش حسن است (شرح السنة بغوی با تحقیق شعیب الارناؤوط 9/333 به شماره‌ی 2399، سنن أبي داود - (6 / 198) و به روایت بیهقی در (السنن الکبری 8/4ـ5).

[14] - سوره‌ی بقرة / 233.

[15] - سوره‌ی صافات/ 100ـ101.

[16] - سوره‌ی ابراهیم/ 39.

[17] -سوره‌ی مریم / 3- 6.

[18] - به روایت احمد ، بخاری ، مسلم، ابوداود و ترمذی از ابن عمررضی الله عنهما (فیض القدیر مناوی:5/ 38 شماره‌ی 6370).

[19] -اشاره به حدیث عبدالله بن عمرو بن عاص است که ابوداود و احمد و حاکم آن را روایت کرده‌اند و آلباني آنرا در ارواء الغليل (2/7و 1/266) صحيح دانسته است.

[20] - سوره‌ی یوسف /9.

[21] - فيض القدير - (6 / 271) شماره‌ی 8975.

[22] -به روایت بخاری از انس همچنانکه در صحیح جامع الصغیر (5014) آمده است.

[23]- بخاری و غیره از انس روایت کرده‌اند همچنانکه در صحیح جامع الصغیر (7530) آمده است.

[24] - متفق علیه از ابو قتاده. بنگر نیل الوطار شوکانی ج2/ 22.

[25] - به روایت احمد از حدیث شدادبن الهاد و همچنین به روایت نسائی.

[26] عَنْ عُمَرَ ، قَالَ: رَأَيْتُ الْحَسَنَ و الْحُسَيْنَ رَحْمَةُ اللهِ عَلَيْهِمَا عَلَى عَاتِقَيِّ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلّم ، فَقُلْتُ: نِعْمَ الْفَرَسُ تَحْتَكُمَا ، قَالَ: و نِعْمَ الْفَارِسَانِ هُمَا. مسند البزار - (1 / 219) ، همچنانکه در الکنز(7/106) و المجمع (9/182) و ارد شده و رجالش رجال صحیح هستند و همچنین بنگر به (حیاة الصحابة) کاندهلوی (2/689).

[27] - متفق علیه از حدیث ابو هریره(رضی الله عنه) اللؤلؤ و المرجان(1497).

[28] متفق علیه از حدیث عائشه (رضی الله عنها ) اللؤلؤ و المرجان (1496)

[29]ـ سوره‌ی ضحی /9.

[30]ـ سوره ماعون/1-2.

[31]ـ شعب الإيمان - (13 / 404) از حدیث انس رضی الله عنه. بنگر فیض القدیر مناوی (1/128شماره 127). درسنداین حدیث بشر بن منصور الخیاط و جود دارد که ذهبی او را از متروکین قرار داده است.

[32]ـ به روایت بخاری و غیره از سهل بن سعد رضی الله عنه.

[33]ـ حدیثی است حسن که ابو داود روایت کرده است.

Top of Form 1