سلامت روان وچگونگی بدست آوردن آن
مقدمه
همهی مکاتب روانشناسی، در مورد سلامت روان-سوای اختلاف در
جزئیات- اساساً با نگرش مادی به ماهیت انسان مینگرند و در مطالعات و
بررسیهای خود جنبهی معنوی او را نادیده میگیرند. این دیدگاه مادی تأثیر
چشمگیری بر مطالعات روانشناسی، روش تحقیق و روشهای درمان
بیماریهای روانی و تفسیر بیماریها و اختلالات رفتاری و علاج مشکلات
انسان داشته است. در میان نظریات روانشناسان غربی در مورد دستیابی
به سلامت روان نمیتوان، نظریهای یافت که به اهمیت دین و جنبهی روحی
انسان و ارزشهای اخلاقی در پرورش شخصیت وی و یا به نقش دین در
سازگاری فرد با جامعه و کارایی آن در مواجهه با مشکلات زندگی، توجه
نمودهباشد. ازاینرو، نمیتوان انتظار داشت، روانشناسی نوین بتواند،
شخصیت بهنجار و متکامل را بدون توجه به جنبهی روحی انسان، پرورش
دهد. بر این اساس «دانشمندان روانشناس، علیرغم تخصصشان در همهی
رشتههای روانشناسی، نمیتوانند ادعا کنند که پس از بررسیها و
تحقیقاتشان در مورد انسان، حقیقتی از نفس او را شناسایی کرده و
توانستهاند تفسیر درست و مقبولی از رفتار انسان ارائه دهند، زیرا صفات
نفس در برابر روشهای تجربی و ابزارهای جدید بررسیهای علمی، مانند
بهکار گرفتن منطق استنباط، قیاس، مشاهده و سایر روشهای مادی، مانند
معیارها و مقیاسها (به منظور شناخت پایایی و اعتبار دادههای آماری)
خاضع و رام نیست».
اگر حقیقتاً علم روانشناسی بخواهد، حقیقت انسان را بشناسد و برای
دستیابی به قانون و دانش پختهای در مورد شخصیت انسان بکوشد،
بایستی وسایل و اهدافش را تغییر دهد و زاویهی دید تنگ و محدودش را
دربارهی انسان گستردهتر سازد، تا به نتایجی دستیابد که بر پایهی آن
بتواند، رفتار انسانی را به صورت درست و سالم تفسیر کند. علم
روانشناسی هرگز به چنین نتایجی نمیرسد، مگر آنکه از روش و برنامهی
اسلام پیروی کند، روشی که ماده و نظریات و افکار آن از علم خداوند متعال و
آیات روشن و واضح او سرچشمه گیرد. به این ترتیب میتواند تحقیقات و
مطالعاتش را عمیق و گسترده سازد و دچار فرضیههای نادرست، تفسیرات
ناقص و ضعیف و تحلیلات سطحی و متناقض و متضاد با خود نشود.
روانشناسان جدید ادعا میکنند، در مطالعات و تحقیقاتشان روش تجربی را
بهکار میبرند؛ روشی که مانع میشود آنان به بررسی و مطالعهی جنبهی
روحی انسان بپردازند. ادعایی که آنان به آن استناد میکنند، این است که
هیچکس نمیتواند، جنبهی روحی انسان را جهت مطالعات حقیقی برای
روشهای تجربی، رام گرداند. زیرا جنبهی روحی از قیاس و اندازهگیری و
روشهای کنترل تجربی گریزان است. واضح است که این ادعاها ارزش و
اعتبار علمی ندارد، بلکه تنها، نشاندهندهی قصور فکر آنان است که به
موجب آن، ادعامیکنند که دربارهی انسان مطالعه مینمایند، درحالیکه
مطالعاتی که دربارهی شخصیت انسان انجاممی-دهند، مطالعاتی جزئی و
معیوب و ناقص است. این مطالعات، آنان را از یافتن راههای صحیح و مطمئن
و ایدهآل جهت راهنمایی و ارشاد انسان و درمان بیماریهای روانی او و
شناسایی عوامل حقیقی که منجر به اضطراب و تشویش او میشود، عاجز
ساخته است.
شایسته است که تحقیقات تجربی و کلنیکی، روش دیگری را برگزینند که
کمترین ضرر و آسیب را در بررسی و مطالعهی رفتار انسانی داشته باشد.
روشی که تنها بر تجربه و آزمایش متکی نباشد، بلکه بر توصیف درست و
دقیق نفس انسان متکی بوده و به مثابهی چراغ و مشعلی در فهم رفتار
انسان بهره ببرد.
بهکارگیری روشهای تجربی روانشناسی در مطالعه و بررسی شخصیت
انسان، تلاشی بیهوده و روشی ناکارآمد است که نتیجهی یک شناخت
ناقص میباشد، زیرا این مطالعات از روش تجزیه و تحلیل برای بررسی
اجزایی از شخصیت انسان بهره میگیرد، بهگونهای که شخصیت انسان را
به عناصر و اجزایی تقسیم میکند تا به سهولت برای مطالعات علمی و
تحقیقات آزمایشگاهی رام و خاضع گردد. البته تصور چنین چیزی در مطالعه و
بررسی شخصیت انسان مقدور نیست، زیرا عقل انسانی هر چند از
توانمندی و ذکاوت برخوردار باشد و بتواند اسلوبها و ابزارهای جدید را
بهکارگیرد، اما تا زمانی که در فهم و علاج بیماریهای روانی و درمان نفس
انسانی روشهای تجربی و تطبیقی و تحلیلی و مادی را دنبال کند، ره به
جایی نخواهد برد.
ازاینرو، اختلافات زیادی بین مکاتب مختلف رواندرمانی دربارهی نحوهی
نگرششان به ماهیت انگیزههای اساسی محرک رفتار و ماهیت تهدیدهای
اضطراببرانگیز و عوامل ایجادکنندهی نشانههای بیماریهای روانی و عقلی
وجود دارد. این اختلافات، سبب شده که رسیدن به یک اتفاق نظر کلی،
میان همهی مکاتب مختلف روانشناسی، پیرامون یک نظریهی متکامل
دربارهی شخصیت و سازگاری آن و عوامل ایجادکنندهی ناسازگاری و
روشهای درمانی با مشکل مواجه شود. چنانکه هر یک از مکاتب موجود، از
یک دید و زاویهی معین و محدودی به انسان مینگرد و نمیتوانند با دیدی
کلی و همهجانبه به انسان بنگرند و همین امر موجب شده آنان از فهم
درست و دقیق انسان عاجز و ناتوان گردند.
بنابراین، غفلت و بیتوجهی روانشناسان جدید به جنبهی روحی انسان و
سلامت روان، منجر به درک نادرست آنان از شخصیت انسان و عوامل
تعیینکنندهی شخصیت بهنجار و نابهنجار و همچنین سبب ناتوانی آنان از
ارائهی مفهومی واضح و دقیق از سلامت روان شده است.
بدینجهت بعضی از نظریات روانشناسی جدید نتوانستهاند، تفسیر درست و
صحیحی از ماهیت انسان ارائه دهند و این امر، سبب اختلافنظر و تناقض
آرای میان مکاتب مختلف روانشناسی شده است؛ مانند نظریهی روانکاوی
فروید و نظریهی رفتارگرایی واتسون و نظریهی گشتالت و دیگر نظریات و
رویکردهای روان-شناسی که رهبران آنها بر مطالعهی انسان بهدور از مصدر
و خالقش اهتمام میورزند و انسان را از هدفی که برای آن خلق شده
است، عزل نموده و او را در جایگاه پایینتری از انسانیت خود قرار دادهاند.
چنین مشکلی، از آنجا سرچشمه میگیرد که ارائهدهندگان چنین نظریاتی
به منهج ربانی، مؤمن نیستند؛ منهجی که قرآن کریم است و خداوند متعال
برای اصلاح جهانیان وضع و توصیف نموده است.
همچنین در زمینهی شاخصهای بهداشت روانی که روانشناسان معاصر،
وضع کردهاند، میتوان گفت که همهی آنها بر محور سازگاری و توافق فرد با
خود و جامعهاش و میزان توانایی و کارایی او در انجام امور واقعی زندگی و
تأمین نیازهای مادی دنیویاش میچرخند. روانشناسان جدید، مطابق با
نگرش مادی حاکم بر مطالعات روانشناسی نوین، هیچ توجهی به جنبهی
روحی انسان و اهمیت نقش دین و ایمان در سلامت روانی نشانندادهاند.
تنها تعداد بسیار کمی از روانشناسان جدید و روانکاوان، مانند ویلیام
جیمس (willam. james) و کارل یونگ (carl. yung) و ۱. ۱. بریل (A. A. Bril)
و هنری لینگ (Henry. linke) اخیراً شروع به فهم و شناخت اهمیت دین و
ایمان به خدا در ایجاد سلامت روان نمودهاند.
ذات انسان:
قرآن کریم در آیات بسیاری به کیفیت آفرینش انسان پرداخته و اساس
آفرینش او را از ماده و روح، بیان کردهاست. بر اساس آیات قرآن، وقتی
انسان جنین است، روح در او دمیده میشود و نفس یا روان بهوجود میآید.
نفس به این معنا شامل جسم و روح است که دو چیز جدا و مستقل از هم
نیستند، بلکه در یک کل متکامل و هماهنگ ترکیب یافتهاند.
در نفس یا روان انسان، جنبهی جسمی شامل انگیزههای فیزیولوژیکی و
مادی و تبعیت از هوی و هوس و شهوات و لذایذ جسمانی میباشد، و
جنبهی روحی در بردارندهی همهی فعالیتهای معنوی است که انسان
انجام میدهد، مانند گرایش به خداشناسی و بندگی و عبودیت او، تقوی و
پرهیزگاری، کسب ارزشها و فضایل والای اخلاقی، مانند خیر و نیکی،
مهربانی، دوستی، صداقت، امانتداری، عدالت و اشتغال به امور فکری و
عقلی. قرآن کریم سه حالت از نفس را بیان نموده است: نفس امّاره، نفس
لوّامه، نفس مطمئنه. هر یک از این حالات بر شخصیت انسان، تأثیر خاصی
دارند. طبیعت نفس امّاره -که از پایینترین درجهی رشد و تکامل برخوردار
است- چنین است که انسان را به همهی انواع زشتیها و ناپسندیها امر
میکند، زیرا از خداوند متعال دور است و مطیع و منقاد خواهشهای
شهوانی و خواستههای شیطانی است، در مقابل نفس امّاره، نفس
مطمئنه قرار دارد که عالیترین درجهی نفس را از لحاظ ایمان و وصول به
کمالات و فضایل داراست؛ نفسی است که مطیع و فرمانبردار خداوند متعال
است و به سبب معارضهاش با شهوات، اضطراب را در انسان میزداید و به
او آرامش و اطمینان میدهد، به همین خاطر به نفس مطمئنه توصیف شده
است. اما نفس لوّامه، نفسی است که صاحبش را بهخاطر کوتاهی در
عبادات یا گناهانی که مرتکب میشود، سرزنش میکند. از این رو، آرامش و
اطمینان همیشه بر وی حاکم نیست، زیرا با کوتاهی در عبادات یا لغزش در
گناهان، آرامش او بههممیخورد و به اضطراب و تشویش دچار میشود. بر
این اساس، شخصیت بهنجار در اسلام، فردی است که دارای نفس مطمئنه
است و کل شخصیت او در یک حالت اعتدال و توازن قرار دارد. بین
خواستههای مادی و خواستههای روحیاش تعادل برقرار میکند و نیازهای
خود را بدون افراط و تفریط و در حدود شرع برآورده میسازد.
بنابراین «نفس مطمئنه، همان الگویی است که انسان مسلمان میکوشد،
به آن دست یابد و حالتی است که فرد در آن، بیماری حیرت و شک، شهوت
و فریب و گمراهی را نمیشناسد و الگوی کاملی برای دستیابی به
سلامت روان است، از این رو، روی آوردن انسان مسلمان به خداوند متعال و
روز آخرت و ذکر و دعا و التماس و توبه با تضرع و زاری به درگاه خدا، موجب
آرامش روانی او میشود و بهخاطر استعداد و آمادگی و رضایت و عقیدهای
راسخ که پیدا کرده و امید به زندگانی پاکیزهای که خداوند به مؤمنان
توبهکنندهی صالح خودش وعده داده است، از بیماریاش شفا مییابد.
تعریف و مفهوم سلامت روانی از دیدگاه اسلام:
تعریف سلامت روانی از دیدگاه اسلام:
بهداشت روانی این است که انسان براساس فطرتش، همیشه در حال
تقرب به خداوند بوده و با مردم در صلح و صفا و سازگاری بوده و دارای
سلامت جسمی و موفقیت در زندگی، باشد
بهداشت روانی، حالتی است که در آن انسان، احساس رضا و آرامش کند و
با حُسن خُلق با خدا و با خود و با مردم تعامل داشته باشد.
بهداشت روانی در اساس، همان ارزش فرد است که در خلال عمل و رفتار و
تصرفاتش بروز میکند. این ارزش، نه از طریق اشیا و افکار، تعیین میشود و
نه به شکل آرا و نظریاتی متبلور است که انسان را از ارزشهای دینی دور
میسازد. بلکه گرایش و نگرش انسان به خیر و نیکی است و خیر و نیکی آن
است که رفتار و تصرفات انسان بهخاطر رضای خدا باشد.
بهداشت روانی؛ یعنی، توانایی فرد بر کنترل خود در پیروی کردن از هوی و
هوس و خالص گردانیدن بندگی و عبودیت برای خداوند متعال، از طریق
محبت و دوستی، اطاعت و پیروی، دعا و نیایش، ترس و امید، توکل به خدا
همراه با تزکیهی نفس و پرورش آن از طریق عمل به تکالیفی که خداوند بر
بندگان تشریع و مقرر نموده است. همچنین داشتن توانایی تعامل با محیطی
که در آن زندگی میکند و داشتن رفتار مفید و سازنده، نسبت به خود و
اجتماعی که در آن زندگی میکند، تا او را قادر سازد، در مواجه با مشکلات
و بحرانهای زندگی، به شیوهای مثبت و بدون ترس یا اضطراب، با پذیرش
خود و واقعیت زندگیاش تعامل کند و با جامعهای که در آن زندگی میکند،
سازگاری داشته باشد.
سلامت روانی از دیدگاه اسلام:
رسیدن به سلامت روان، غایت و مراد روانشناسی است. برای تحقق این
امر، روانشناسان به منظور کمک به انسان، در شناسایی نشانههای
سلامت روان و عواملی که آن را بهبود و ارتقا میدهد، مطالعاتشان را در
زمینههای متعددی گسترش دادهاند. ازاینرو، شناسایی روشهایی که این
عوامل را تقویت و محافظت میکند و تشخیص علایم و نشانههای انحراف از
تعادل و سلامت روانی و عواملی که موجب انحراف و بیماری می-شوند و
شناخت راههای درمان و روشهای پیشگیری از بیماری را در سر لوحهی
مطالعات خود قرار داده-اند. اسلام، در مورد شناخت ویژگیهای سلامت
روان از روانشناسی جدید، گوی سبقت ربوده است، مسلمانان را تشویق
نموده، تا خود را به صفات و ویژگیهای خوب و نیکو، آراسته نمایند. اسلام
چیزهای پاکیزه و طیب را بهمنظور دستیابی مسلمانان به سلامت روان،
حلال نموده است، همانطور صفاتی را که بیانگر ضعف سلامت روان است،
به آنها نمایانده، تا خود را از آن برحذر دارند. پلیدیها را برای آنها حرام
نموده تا در دام آن نیفتند. کسی که صفات و اخلاق «عبادالرحمن» را
بشناسد، درمییابد که اینها صفات و ویژگیهای شخصی هستند که از
سلامت روان برخوردار است، همان ویژگیهایی که روانشناسان جدید، آن
را از علایم و نشانههای سلامت روان تلقی میکنند. کسی که معاملات
اسلامی را بررسی و مطالعه میکند، درمییابد که خداوند سبحان، نعمتها
و خوبیها را برای انسان روا دانسته، تا سلامت روانی او تحقق یابد. به
مسلمانان سفارش نموده که بکوشند، بیشتر احکام و تکالیف دینی را انجام
دهند. بدیها و منکرات را حرام نموده و مسلمان را از انجام آنها نهی نموده
است، چون موجب ضعف سلامت روانی آنها میشود. همچنین کسی که
از اسرار و حکمت فرض شدن عبادات بر مسلمانان مطلع باشد، درمییابد
که حکمت فرض شدن آنها اصلاح نفس و تزکیهی آن است و پیمیبرد که
انجام فرایض و احکام و واجبات، به مثابهی تمرینی است که انسان را بر
نفسش چیره و غالب میسازد، تا بتواند از قید شهوات آزاد شده و
تواناییهایش را در آنچه برای آخرت او سودمند است، بهکار گیرد.
بنابراین فردی که از سلامت روان بالایی برخوردار است، در مواجهه با شرایط
و احوال زندگی با «خُلق عظیم» برخورد میکند، بهندرت مرتکب گناه
میشود، از گناهان کبیره، دوری میجوید و جز در موارد اندکی مرتکب
گناهان صغیره نمیشود و به کارهای ناپسند و ناروای آشکار و پنهان نزدیک
نمیشود. وقتی سخن میگوید، راست میگوید و وقتی وعده میدهد، وفا
میکند. چنین کسی امانتدار است و از گفتار دروغ، پرهیز میکند. مغرورانه
در زمین راه نمیرود، زیرا میداند که نمیتواند زمین را بشکافد و هرگز به
بلندای کوهها نمیرسد، با تکبر و بیاعتنایی، از مردم روینمیگرداند، با
مردم با حسن خلق معاشرت میکند، آنچه را که برای خود دوست دارد،
برای برادر دینیاش روا میدارد. بدین صورت محققان مسلمان، اهمیت
سلامت روان را از لحاظ ارتباط آن با حسن خلق بررسی و شناسایی
کردهاند. غزالی میگوید: «حُسن خُلق ایمان است و سوء خُلق، نفاق». ابن
قیم میگوید: «ایمان؛ یعنی، حُسن خُلق».
براین اساس، لازم است فرد مسلمان نگاه مثبتی به دیگران و به زندگی خود
داشته باشد. در مواجهه با رویدادهای زندگی، موضعی نظارهگر و تماشاچی
نداشته باشد، بلکه بکوشد، در تعامل با این رویدادها آن-چه را مطلوب دین
است، انجام دهد، عمل صالح انجام دهد و از کارهای ناپسند دوری نماید.
عوامل سلامت روان، از دیدگاه اسلام، عبارتاند از:
اولاً: عوامل درونی: مجموعه عواملی هستند که در درون فرد در هم آمیخته
و یک کلیت متکامل را به وجود آوردهاند، شخصی که از این عوامل، برخوردار
است، سلامت روان خوبی دارد. مهمترین این عوامل عبارت-انداز:
1- ایمان: ایمان، اولین رکن از ارکان و مهمترین آنهاست. مقصود از آن
عبارتاست از:
الف) ایمان به خداوند متعال. ب) ایمان به ملائکه. ج) ایمان به کتابهای
آسمانی. د) ایمان به پیامبران. ه) ایمان به آخرت. و) ایمان به قدر خیر و شر.
همچنین ایمان، شامل انواع سهگانهی توحید است:
الف) توحید ربوبیت ب) توحید الوهیت ج) توحید اسما و صفات خداوند تبارک و
تعالی.
2- عمل صالح: از مهمترین اعمال صالحی که بر سلامت روان تأثیر مهم و
اساسی دارد، عبادات است و از مهمترین عبادات، نماز و زکات و روزه و حج
است.
2- اخلاق نیکو: مهمترین آن، عبارتاست از: الف) اخلاص ب) امانت ج)
صداقت د) صبر ه) توانمندی و) تواضع ز) حلم ح) عفو و بخشش.
4- روابط: منظور از آن، شبکهی روابط و پیوندهایی است که فرد با خدا و خود
و دیگران برقرار میسازد.
ثانیاً: عوامل محیطی: منظور از آن، مجموعه عواملی است که دور و بر فرد را
احاطه نموده است، مانند خانواده و همسایهها، دوستان، مکانهای عبادت و
آموزش و کار و نیز وسایل ارتباطی که فرد با آنها تعامل و برخورد دارد و
موجب میشود، فرد، محیط اطراف خود را بهتر بشناسد.
شاخصهای سلامت روان، از دیدگاه روانشناسان مسلمان:
از نظر شرقاوی (۱۹۸۵) مهمترین شاخصهای ایمانی که نشاندهندهی
سلامت روانی فرد هستند، عبارتاند از:
1- رضایت: منظور، رضایتی فراتر و کاملتر از رضایت از خود است و شامل
رضایت از خود است، با در نظر گرفتن تواناییها و امکانات فرد و رضایت از
دیگران و رضایت از خداوند متعال که در رضایت به قضا و قدر الهی و رضایت از
هستی، جلوهگر است.
۲- التزام و ارتقای نفس: منظور از آن، ترفیع نفس است، برای رسیدن به
کمالاتش، از طریق تعهد و التزام به دستورات دین که جسم و روح را
دربرمیگیرد. اسلام از فرد مسلمان میخواهد، به نظافت جسم و سلامت
آنکه به منزلهی بخشی از ایمان است، توجه کند، چنانکه پیامبر-
صلىاللهعلیهوسلم- میفرماید: «الطهور شطر الإیمان». و بخش دیگر آن،
همان سلامت روان است. در اسلام عبادات به هر دو جنبهی جسمی و
روحی انسان، توجه دارد. فرد مسلمان به دستورات و تعالیم دین، پایبند
میشود، تا موجبات رشد و تعالی او را فراهم سازد و به سلامت روانی خود
دست یابد. بنابراین، لازم است، او معتقدات دینیاش را ثابت و محکم گرداند
وباتمسک به رفتاروروش اسلامی واخلاق نیکو،به ادای عباداتش بپردازد.
۳- فداکاری و ایثار: فرد مسلمان، مال و دارایی خود را بهخاطر رضایت و
خشنودی خداوند متعال، میبخشد و از این مرحله، فراتر میرود و به
مرحلهی ایثار میرسد، خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَ یُؤثرونَ
علَى أَنفُسهِمْ و لَوْ کانَ بِهِمْ خصاصَةٌ» (حشر: ۹).
بنابراین، لازم است، فرد مسلمان، باارزشترین بخش از نفس و مالش را
بهخاطر خشنودی خداوند تبارک و تعالی، فدا کند، زیرا خداوند از مؤمنین در
برابر بهشت، جانها و اموالشان را میخرد. پس باید محبت و فداکاری و ایثار
و گذشت، تنها برای خداوند متعال باشد و رضایت غیر خدا مدنظر نباشد.
۴- مثبت بودن: اسلام از فرد مسلمان میخواهد که در ارتباط با خودش،
مثبتاندیش باشد، به نظافت شخصی خود توجه کند و سیمای بیرونی
خودش را از هر گونه آلودگی پاک کند. همیشه طهارت و وضو، داشته باشد و
به طهارت درونیاش- با پرهیز از هرگونه آلودگی داخلی و افکار بد و منفی
که منجر به رفتار انحرافی میشود-، اهتمام نماید. همچنین، اسلام از فرد
میخواهد، در رابطه با پروردگارش، حسن ظن داشته باشد، پیوسته بکوشد
رابطهی خود را با پروردگارش، از طریق نماز و دیگر شعایر عبادی بهبود
بخشیده و تقویت کند.
از نظر محمد و مرسی (۱۹۹۴) شاخصهای بهداشت روانی شامل چهار
جنبه از ساختار نفس انسانی به شرح ذیل است:
۱- جنبهی روحی: ایمان به خدا، انجام عبادات، تسلیم به قضا و قدر الهی،
احساس نزدیک بودن به خدا، ارضای نیازها با امور حلال، مداومت بر ذکر و یاد
خدا.
۲- جنبهی روانی: صداقت با خود، سلامت قلب از کینه و حسد و نفرت،
پذیرش خود، توانایی تحمل ناکامی، توانایی تحمل اضطراب و دوری از آنچه
به روان، آسیب میرساند (مانند تکبر، غرور، اسراف، خسّت، کسالت،
بدبینی)، پایبندی به اصول و مبادی شریعت، توازن عاطفی، سعهی صدر،
خودانگیخته بودن، تمایل به زندگی، کنترل و مهار نفس، سادهزیستی،
آرمانخواهی، اعتماد به نفس.
۳- جنبهی اجتماعی: دوستداشتن والدین، دوستداشتن همسر،
دوستداشتن فرزندان، کمک به نیازمندان، امانتدار بودن، شجاعت در بیان
حق، دوری از آنچه به مردم آسیب میرساند (مانند دروغ، فریبکاری،
دزدی، زنا، قتل، شهادت و گواهی دروغ، خوردن مال یتیم، فتنهگری، کینه،
حسد، غیبت، سخنچینی، خیانت، ظلم)، صداقت با مردم، علاقه به کار،
پذیرش مسؤولیت اجتماعی.
۴- جنبهی بیولوژیکی: سلامت جسم از بیماریها و نقصهای فیزیکی،
داشتن مفهومی مثبت از بدن، توجه به بهداشت جسم، و تکلیف نهادن بر
جسم به اندازهی توان آن.
از نظر یارکندی (۲۰۰۳) شاخصهای بهداشت روان، شامل پنج جنبه از
ساختار روان است که از قرآن و حدیث پیامبر-صلىاللهعلیهوسلم- نشأت
گرفته و عبارتاند از:
۱- جنبهی روحی: ارتباط بنده با پروردگارش، که موجب رشد و تعالی و
رسیدن به کمالات و استقامت و پایداری او میشود و شامل ایمان به خدا،
تسلیم به قضا و قدر او، انجام عبادات، همراه با احساس همیشگی نزدیک
بودن به خداست.
۲- جنبهی جسمی: شامل سلامت جسم از بیماریها، ارضای نیازهای
جسمی و بیولوژیکی مانند نیاز به طعام و آشامیدنی، نیاز جنسی، نیاز به
فعالیت و استراحت، نیاز به دفع فضولات بدنی، تمرینهای ورزشی؛
مخصوصاً، آن نوع تمریناتی که موجب تقویت جسم میشود، مانند تیراندازی،
اسبسواری و سیر و سیاحت.
۳- جنبهی عقلی: شامل کارکردهای عقلی، مانند هوش کلی، استعدادهای
درخشان، فعالیتهای عقلی، مانند توجه، بهخاطرسپردن، یادآوری و تخیل
و... و مقصود از آن، اهتمام به سلامت عقل است و حفظ آن از اموری که
باعث نقصانش میشود که به نوبهی خود، منجر به اختلال در سلامت عقل
میشود.
۴- جنبهی هیجانی: شامل انواع فعالیتهای مربوط به هیجانات مختلف،
مانند محبت و تنفر، ترس و خشم، خوشحالی و شادمانی و... و مواردی از
این قبیل که به ثبات هیجانی و یا عدم آن ارتباط مییابد.
۵- جنبهی اجتماعی: شامل تربیت اجتماعی شخص در خانواده و مدرسه و
اجتماع است و نیز پذیرش معیارهای اجتماعی، نگرشها، رهبری و اطاعت و
روابط اجتماعی او با دیگران.
از نظر نجاتی (۲۰۰۰) شاخصهای سلامت روان، از لحاظ رابطهی فرد با خدا
و خودش و مردم در پرتو قرآن و سنت عبارتاند از:
۱- در رابطهی فرد با پروردگارش:
ایمان به خداوند یکتا و بیشریک، به کتابهای آسمانی، پیامبران، فرشتگان
و به روز آخرت و حسابرسی بندگانش، تقرب به خداوند متعال با عبادات و
پیروی از دستورات او، اخلاص در تقوی و پرهیزکاری، پیروی از فرامین الهی و
توصیههای رسول گرامی-صلىاللهعلیهوسلم-، پرهیز از اعمال بد و گناهان و
همهی آنچه، پروردگار متعال و رسول بزرگوارش-صلىاللهعلیهوسلم- از آن
نهی نمودهاند.
۲- در رابطهی فرد با خودش:
خودش را بشناسد، امکانات و تواناییها و قدر و منزلت خود را بشناسد،
آرزوهایش در دنیا به اندازهی امکانات و ظرفیتهایش باشد، دایماً بکوشد، به
کمال انسانی خود، در حدود امکانات و تواناییهایش برسد، نیازها، انگیزهها
و تمایلات خود را بشناسد و آنها را از طریقهی حلال و با اعتدال و میانهروی
و بهدور از اسراف برآورده سازد. آنچه را قادر نیست، ارضا نماید، در ضبط و
کنترل خود داشته باشد، تا فرصتی در آینده فراهم آید و به شیوهی حلال،
آنها را بر آورده سازد. او قادر است، انگیزهها، هوای نفس و شهواتش را که
با ارزشهای دینی و انسانی و حسن خلق و معیارهای اجتماعی تعارض
دارد، در کنترل داشته باشد. او احساس آزادی و مسؤولیت میکند، در
ادارهی امور زندگیاش به خودش متکی است، دارای اعتماد به نفس و
خودباوری است و استقلال رأی دارد. توانایی زیادی در صبر و تحمل مشکلات
و سختی-های زندگی دارد و در مبارزه با ناملایمات زندگی و غلبه بر
مشکلات و دشواریها، چیره و تواناست... و به سلامت جسمی و نیروی
بدنی خود توجه دارد.
۳- در رابطهی فرد با مردم:
بهطورکلی، رابطهاش با مردم، خوب است، با آنها آمیزش و معاشرت دارد و
آنها را دوست دارد و مردم هم با او صمیمی هستند و او را دوست دارند. با
آنان بهخوبی و مهربانی رفتار میکند، آمادهی کمک و مساعدت به مردم
است، همیشه با مردم باصداقت، سخن میگوید و آنان در برخورد با او
احساس امنیت میکنند، نه دروغ میگوید و نه خیانت میکند. نسبت به
جامعهاش، احساس مسؤولیت میکند. همواره در جهت مصلحت و پیشرفت
جامعه، عمل میکند، میل به از خودگذشتگی و ایثار دارد و استبداد و
خودرأیی را ناپسند میشمارد.
۴- در رابطهی فرد با هستی:
جایگاه حقیقیاش را در جهان هستی، میشناسد. میداند که خداوند
متعال، او را بر بسیاری از مخلوقاتش برتری و امتیاز داده و او را در زمین،
خلیفهی خود نمودهاست. میداند، مسؤولیت عمران آن و اجرای شریعت
خداوند متعال، بر عهدهی اوست. او در آیات و نشانههای خدا در جهان
هستی، با دیدهی تأمل مینگرد و قدرت خدا را در آن میبیند، جمال و اتقان
و ابداع را در همهی پدیدههای طبیعت، احساس میکند، به آفریدههای خدا
– بیجان و حیوان و گیاه- با محبت مینگرد.
روش اسلام، در ایجاد سلامت روان:
اسلام برای معالجهی مشکلات انسان، از روش تربیتی هدفمندی پیروی
میکند که بین جنبهی روحی و مادی انسان، تعادل و توازن برقرار میکند و
این توازن و تعادل، خود منجر به ایجاد شخصیت بهنجارِ برخوردار از سلامت
روان میگردد. اسلام برای تحقق این امر، از سه اسلوب و روش تربیتی
پیروی میکند:
۱- توجّه به تقویت جنبهی روحی انسان، از طریق ایمان به خدا و تقوی و
پرهیزگاری و امر به ادای انواع عبادات، مانند نماز و روزه و حج و زکات و ذکر و
دعا.
۲- توجه به تسلط بر جنبهی روحی انسان، از طریق کنترل انگیزهها و
هیجانات و چیره شدن بر هوای نفس و شهوات و خواهشهای نفسانی.
۳- توجه به تربیت مجموعهای از خصلتها و عادات ضروری، برای نضج
عاطفی و اجتماعی و رشد شخصیت او، به منظور آماده کردن وی برای
پذیرش و ادای تکالیف و مسؤولیتهای زندگیاش، جهت پیشرفت و بهبود
جامعه، مانند تقویت اعتماد به نفس، آگاهی از مسؤولیت، اتکا به خود،
پذیرش خود، توکل به خداوند متعال، رضایت و قناعت، صبر و انجام عمل با
کارآیی و اتقان.
مفهوم بهنجاری و نابهنجاری از دیدگاه اسلام:
خداوند متعال برای انسان، فقط یک صورت از بهنجاری تعیین نکرده است، تا
انسان بهخاطر محدودیت رفتار بهنجار، نیازمند انحراف و رفتار نابهنجار شود،
بلکه نعمتش را بهطور کامل به او ارزانی داشته است. ازاینرو، انواع متعددی
از بهنجاری ایجاد نموده که همهی آن داخل در دایرهی اعتدال و بهنجاری
است، ولی با اینوجود هیچ الگوی بهنجاری با الگوی بهنجار دیگری نظیر هم
نبوده و بر هم منطبق نیست، هیچ شخص سالمِ بهنجاری با شخصِ سالم و
بهنجارِ دیگری نظیر و همانند نیست، بلکه هر انسان سالم و بهنجاری به
تنهایی، جهانی است و با جهانها (انسانهای) سالم و بهنجار دیگر،
پیوسته در معاشرت و آمیزش است، اما در عین حال، از نظر ساختار روانی و
نحوهی رفتار و طریقهی درک و احساس امور، با هم تفاوت دارند. بنابراین،
بهنجاری کامل، بسیار نادر و کمیاب است. پس بهناچار باید انحراف از جادهی
اعتدال، وجود داشته باشد، هرچند که خیلی جزئی و ناچیز باشد.
اضافه برآن، در عالم روان و نفس، دایرهای از انحرافات جزئی، کم و زیاد،
وجود دارد، که جزو انحرافات، بهشمار نمیآید، بلکه در دایرهی اعتدال و
بهنجاری جای میگیرد، مادامی که حقیقت نفس را مشوه و منحرف نشان
ندهد و جریان زندگی را متوقف نسازد، زیرا ممکن نیست، هیچ نفسی از
نفوس بشر، از این نوع انحراف به دور باشد. اما وقتی این امر، در دایرهی
انحراف قرار میگیرد که اختلال از حد ساده و جزئی خود، تجاوز کند و شدت
و فزونی یاید. مرز مشخصی میان اعتدال و انحراف در عالم نفوس، وجود
ندارد، همانطور که در عالم اجسام، برای سلامت و بیماری، مرز روشنی
وجود ندارد. اما برخی امور معین و مشخص وجود دارند که بهیقین در دایرهی
انحراف قرار میگیرند و یک رشته امور دیگری وجود دارند که در دایرهی
اعتدال، جا میگیرند و سرانجام، بین این دو گروه، اموری هست که
متشابهات است، گاهی جزء اعتدال و گاهی جزء انحراف، محسوب
میشوند.
معیارهای شناخت رفتار بهنجار و نابهنجار:
شخصیت بهنجار از نظر روانشناسان، شخصیتی مادی است که در برابر
معیارها و ارزشهای جامعه، خاضع و رام میگردد؛ بهگونهای که شخصیت
بهنجار از جامعهای به جامعهی دیگر و از تمدنی به تمدن دیگر، فرق دارد. هر
جامعهای ارزشها و معیارهای خاص خود را دارد. لذا ممکن است، رفتاری در
یک جامعه، بهنجار ولی در جامعهی دیگر، نابهنجار باشد. بر این اساس،
علت
اصلی عدم اتفاق روانشناسان جدید در مورد معیار واحد، دربارهی بهنجاری و
نابهنجاری و سلامت و بیماری روان، به عدم وجود یک معیار مستقل از
جامعه، برمیگردد که برای تشخیص همهی این موارد، به آن رجوع میشود.
علاوهبراینها، نظریات شخصیت و رفتار و روانشناسی مرضی، هیچ
وسیلهی منطقی و سازمانیافتهای برای تشخیص نابهنجاری، پیشنهاد
نکردهاند. اینکه رفتاری را بهنجار یا ناسازگار بدانیم، اساساً مبتنی بر احکام
ارزشی نهایی، دربارهی حسن و قبیح بودن است. لذا، باید همهی
روانشناسان کلینیکی، بر خود لازم بدانند، این احکام ارزشی را برای خود،
شناسایی کنند.
برخیاز مهمترین معیارهای معتبر برای شناخت رفتار بهنجار و نابهنجار از
دیدگاه اسلام، به شرح ذیل است:
اولاً: مقدار هماهنگی رفتار با طبیعت انسان و فطرتی که نفس بر پایهی آن
آفریده شده است. انسان موجودی دارای فطرت و سرشته شده از اشیا و
عناصری است که بر پایهی آنها بهوجود آمده است. اشیایی که از سرشت
و طبیعت او هستند، با آنها اُنس و عادت دارد و نزدش محبوب و
دوستداشتنی هستند، چون از وجودش سرچشمه میگیرند. هرگاه
انسان، مطابق فطرت و طبیعتش عمل کند، استقرار و آرامش روانی مییابد
و هرگاه با فطرتش در تضاد قرار گیرد و برخلاف آن عمل کند، مضطرب و مردد
خواهد شد. بنابراین، سرپیچی از اموری که انسان بر مبنای آنها آفریده
شده است، بدون شک، عین انحراف و نابهنجاری است. به عنوان مثال،
انسان بر اساس حب و علاقه به دنیا و دلبستگی و تعلق به آن، آفریده
شده است و این ویژگی در رفتار انسان، از آغاز کودکی آشکار است.
ازاینرو، او از نابودی میترسد و سخت، به زندگی میچسبد. بدین جهت،
غفلت از خود و در ورطهی هلاکت و نابودی انداختن خود و اقدام به
خودکشی از رفتارهای استثنا و نابهنجار است و ارتکاب به آن، نشاندهندهی
انحراف و نابهنجاری است که از مظاهر سرپیچی و روبرتافتن از فطرت است.
ثانیاً: مقدار تناسب و هماهنگی رفتار با شریعت اسلام
قانون و شریعتی که خداوند متعال برای بندگانش مقرر نموده است، برای
آنها صلاح و سلامت، اعتدال و استقامت را دربردارد. به این خاطر است که
شریعت خدا، صراط مستقیم نامیدهشدهاست «وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیمًا
فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ» (انعام: ۵۳).
شریعت و قانون خدا، همیشه موافق و هماهنگ با فطرت و طبیعت انسان
است و امکان ندارد، با آن مخالف و ناهماهنگ باشد، اگرچه احیاناً چنین
ناهماهنگی بهخاطر الفت و انس انسان با اشیا، نمودار شود. شریعت و
قانونی که اساس آن توحید است و قرآن و سنت آن را بیان کردهاند، عین
فطرت است. بدین ترتیب، دو معیار فطرت و شریعت، با هم تناسب و تطابق
پیدا کرده و همدیگر را تصدیق و تأیید میکنند و نور هدایت را افزون مینمایند
و قدرت تشخیص حق از باطل را به انسان میبخشند. بر اساس معیار
شریعت خدا، انسان به قانون مفصل و مشروحی دربارهی نحوهی زندگیاش
در این دنیا، دست مییابد. بنابراین، سرگردان نمیشود و اموری که
میخواهد انجام دهد، یا آن را ترک کند، بر او ملتبس و مشتبه نمیشود. بر
اساس شریعت خدا، انسان درمییابد، تا چه اندازه به اعتدال و بهنجاری
نزدیک یا از آن دور است. او میتواند بر این اساس، خود و جامعهاش را اصلاح
کند، آنگاه در پرتو آن، راه اعتدال و میانه را پیش بگیرد، تا بتواند به درجهی
عالی سلامت روان و رشد و کمال شخصیتش نایل آید.
ثالثاً: مقدار تناسب و هماهنگی با هدف نهایی از آفرینش انسان
برای اینکه رفتار انسان در نهایت اعتدال و بهنجاری قرار گیرد، بایستی تماماً
هماهنگ و متناسب با غایت و هدفی باشد که برای آن، آفریده شده است.
غایت و هدفی که خود را باید بدان ملزم نماید که همان عبودیت و بندگی
خداوند متعال است. چنانکه خداوند متعال میفرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ
اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات: ۵۶).
بر این اساس هدف از آفرینش انسان، بندگی خداوند خالق یکتا و پیروی و
خضوع در برابر اوامر اوست. این امر، موجب رضای خداوند متعال و داخل
شدن به بهشت او میشود و بهاینصورت، از خشم و عذاب خداوند متعال
نجات مییابد. این است، هدف نهایی انسان و نهایت آنچه از او طلب
میشود، به آن دست یابد. بنابراین، شخصیتی که انباشته از رفتارهایی
است که انسان انجام میدهد، متأثر از این غایت و هدف است. وقتی
انسان، به غایت نهاییاش نزدیک میشود که حرکات و فعالیتهایش متوجه
آن باشد و یا با این غایت متناقض نباشد، آنگاه به استقرار و آرامش روانی
دست مییابد و اعتدال و توازن خود را بهدست میآورد. بهاینصورت،
شخصیت انسان، منسجم و متکامل میشود، به جای آنکه اجزایش پراکنده
و ناهماهنگ گردند. بدونشک، این معیار، دقیقترین معیار رفتار و از بهترین
معیارها جهت بنای شخصیت و ارزیابی آن و نیز بهترین مقیاس، برای
سنجش رفتار بهنجار و نابهنجار است. بر اساس منهج اسلامی، شخصیت
بسیار معاند و سرکش، با شخصیت مطیع و منقاد و متواضع، برابر نیست و
شخصیت آشوبگری که کار را به تعویق میاندازد، با شخصیت خداشناس،
دوراندیش و ملتزم مساوی نیست.
بهطورکلی، معیار اساسی که ما از طریق آن بتوانیم، رفتار بهنجار را از
نابهنجار تمیز دهیم، از دیدگاه روانشناسان مسلمان، همان کردار انسان
است که به دو نوع، تقسیم میشود:
۱- کردار خوب: همان کرداری هستند که شریعت اسلام آن را خوب میداند
و عقل، به طبیعت خود، آنها را میپسندد. زیرا، اعمال پاکیزهای هستند که
در انجام آنها جلب منفعت یا دفع ضرری وجود دارد. وقتی منفعتِ عمل،
خیلی بزرگ باشد، خداوند متعال با فرض یا مستحب نمودن آن، امر به انجام
آن میکند. کردار خوب بر پایهی قواعدی است که با فطرت خوب، هماهنگ و
سازگار است و عقل سلیم آن را میپسندد، زیرا اعمال پاکیزهای هستند که
مصلحت فرد و خیر جامعه را دربردارند. این اعمال، معیار رفتار بهنجار هستند
و شامل همهی آنچه خداوند به آن امر نمودهاست، میباشند، مانند دادن
صدقات به فقرا و نیازمندان، ادای صلهی رحم، و نیکیکردن به والدین،
تشویق به عمل صالح، امانتداری، مهربانی با یتیم، جهاد در راه خدا، ادای
نماز و روزه و غیره.
۲- کردار بد: اعمالی هستند که شریعت خدا، آنها را زشت و قبیح میداند
و عقل به طبیعت خود، از آنها متنفر است. زیرا اعمال بد و پلیدی هستند
که موجب جلب مفاسد یا دفع منافع میشوند و فسادشان زیاد است. از این
رو، خداوند متعال، با تحریم یا مکروه کردن آنها، انسان را از انجام دادنش
نهی نموده است. اعمال بد، اعمال حرامی هستند که خداوند متعال، امر به
اجتناب از انجام آنها نمودهاست، زیرا، در اصل، رفتار منحرفی هستند که
برای فرد و جامعه، جلب شر و بدی میکنند. مانند قتل، زنا، سرقت،
شرابخواری، شهادت دروغ، رباخواری، سازش با دشمنان وطن، امتناع از
ازدواج، آزار همسایه، خست و بخل، ظلم به خود و دیگران و غیره.
اسلام از دو جنبهی ظاهر و باطن، به اعمال مینگرد.؛ ظاهر اعمال، اعمالی
است که ما در رفتار مردم، مشاهده و لمس میکنیم و در پرتو شریعت
اسلام، به حسن و قبح آنها، حکم میشود. اما باطن اعمال، به نیت
فاعلش مربوط است و فقط فاعل آن، از نیت عملش آگاه است و میتواند بر
اساس شریعت اسلام، حکم به حسن یا قبح آن بدهد. نیت خوب، در انجام
عمل حلال، بهخاطر رضایت خداست، نه رضایت مردم و عدم انجام عمل
حرام یا مکروه، بهخاطر ترس از غضب خداست، نه ترس از غضب مردم و نیت
بد در انجام عمل حرام یا مکروه و امتناع از آن بهخاطر ترس از غضب مردم
است، نه ترس از غضب خدا و انجام عمل حلال، بهخاطر رضایت مردم است،
نه بهخاطر رضایت خدا.
برایناساس، نیت بد، عمل بهظاهر خوب را زشت نموده و آن را فاسد
میکند. از لحاظ شریعت اسلام، هیچکس نمیتواند، بر باطن اعمال دیگران
حکم کند، پس، باید آن را به خداوند متعال، واگذار کرد، زیرا، تنها اوست که
در مورد آنها بازخواست میکند، بهاینترتیب رفتار بهنجار در معیار اسلامی،
همان عمل واجب یا مباح است که بهخاطر رضایت خدا، انجام میشود، یا
اجتناب از عمل حرام یا مکروه است، به-خاطر ترس از عذاب خدا. اما رفتار
نابهنجار و منحرف، رفتاری است که از حدود خدا تجاوز میکند؛ انجام عمل
حرام یا مکروه است؛ مانند قتل، زنا، سرقت، شرابخواری، شهادت دروغ،
ربا، اتلاف وقت، امتناع از ازدواج، قطع صلهی رحم و یا رفتاری است که در آن،
عمل واجب انجام میشود، ولی نیت آن فاسد است؛ مانند کسی که نماز
ادا میکند، تا گفته شود، عابد است، یا صدقه میدهد، تا بگویند، آدم خیّر و
بخشندهای است و یا افراط در تأمین نیازهای روحی و تفریط در برآورده کردن
نیازهای جسمی و بالعکس.
برایناساس، معیار اسلامی شامل ویژگیهایی است که آن را بر سایر
معیارهای وضعی، برتری میدهد، مهم-ترین این امتیازات عبارتاند از:
الف) بر پایهی قواعدی قرار دارند که متناسب با فطرت خوب هستند و عقل
سلیم آن را درک و فهم میکند.
معیار اسلامی، رفتار بهنجار را به کردار خوب و رفتار نابهنجار را به کردار بد،
ربط میدهد. حکم به عمل خوب، مرهون حکم خداست، نه هوی و هوس
فرد یا رضایت گروه و دستهای خاص. به عبارت دیگر، عمل خوب، عملی
است که از نظر خداوند خوب است و عمل قبیح، عملی است که خداوند آن
را قبیح و زشت بداند و عقل از انجام آن بیزار باشد و آن را بد و زشت بداند و
برای فرد و جامعه ضرر و مفاسدی را دربر داشته باشد.
ب) قواعد و قوانینی را برای رفتار شخصی فرد ارائه میدهد که با تغییر زمان
و مکان، تغییر نمیکند، این قوانین حقیقی هستند و با تغییر افراد و جوامع
تغییر نمیکنند.
اسلام بین آیین معاشرت و عمل به آن، تفکیک قایل است و وضع قانون و
حکم بر دادن حلال و حرام را تنها از قدرت و اختیار خداوند یکتا میداند.
خداوند متعال کردار خوب را برای انسان تشریع نموده، تا انسان براساس آن
به انجام عمل حلال، اقدام و از عمل حرام پرهیز کند، چنانکه خداوند متعال
آن را بیان کردهاست.
ج) تمام معیارهای شخصی، اجتماعی و آماری در علم روانشناسی را در
خود جمع نموده و این معیارها را از هوی و هوس و تعصبِ فاسد و
موضعگیری و بیماری، پاک نموده است، تا به فرد و جامعه آسیب نرسد.
اسلام، فرد مسلمان را داور و قاضی رفتارهای ارادیاش-چه ظاهر و چه
باطن- میداند، زیرا او میتواند، آن رفتارها را برگزیند. اعمالی را که به خوب
بودن آنها اطمینان دارد، انتخاب کند، در غیر اینصورت از آن دوری گزیند، هر
چند که مردم، به خوب بودن آنها رأی دهند. اسلام، انسان را به حال خود
رها ننموده، تا بر اساس هوی و هوس خود، حکم و قانون صادر کند. بلکه
خداوند متعال، قوانینی را وضع نموده، تا انسان با کمک آن بتواند، دربارهی
رفتار خود و دیگران، حکم بدهد. مرجعی باشند که بر پایهی آن، حکمی که
دربارهی رفتار بهنجار و نابهنجار میدهد، صحیح و درست بوده و با حکم و
قضاوت دیگران نیز متفق و هماهنگ باشد. زیرا مرجع این قوانین، یکی است
و منهج آن، استنباط دقیق از شریعت و قانون خداست.
اسلام، مقبولیت اجتماعی را معیاری برای رفتار بهنجار قرار داده است. بر
این اساس رفتار بهنجار، رفتاری است که با ارزشهای جامعهی اسلامی،
عادات، تقالید و عرف آن متفق و سازگار باشد. مردم از آن راضی بوده و آن را
بپذیرند و رفتار نابهنجار، رفتاری است که مقررات و عرف جامعه را زیر پا نهد و
خشم و نفرت مردم را برانگیزد. اسلام، جامعه را به حال خود رها نمیکند، تا
از جانب خود، قانون تنظیم کند و حلال و حرام را برای مردم تعیین و تشریح
کند، یا بر اساس آنچه مردم دوست دارند، برای اعمال آنان حکم صادر کند؛
برخی را خوب و برخی را بد بداند، بلکه ارزشهای جامعه را چنان تنظیم
میکند، که نتوان آنها را نهی و انکار کرد و از انجام آنها سرباززد. اما وقتی
که جامعه منحرف شود و از اعتدال فاصله بگیرد و همهی مردم موافق ضلالت
و گمراهی باشند و گناهان و معاصی، عادت مردم شود، دیگر سمع و طاعت
و تسلیم روا نیست، زیرا سازگاری و توافق بهنجار و صحیح، در اسلام،
مشروط به پیروی از شریعت خداست. معیار اسلامی، میانهروی و اعتدال
است که به آن معیار آماری میگویند، معیار اسلامی به شریعت اسلام،
پیوند دارد، نه به شیوع و فراوانی آن رفتار نزد بیشتر مردم. معیار اسلامی بر
آن رفتارهایی که شریعت اسلام آن را میانه و وسط میداند، قابل تطبیق و
اجراست و دو سوی آن را زشت و نابهنجار میداند؛ به عنوان مثال، انفاق در
راه خدا بر خط پیوستهای قرار دارد که دو انتهای آن خست و بخشندگی
بیش از حد است که هر دو از نظر اسلام، مذموم هستند و وسط آن دو
ممدوح و ستودنی است که همان رفتار بهنجار مقبول است. اما رفتارهای
دیگری هستند که وسط و میانه، برای آنها قابل تصور نیست، زیرا در خوب یا
بد بودن، فقط جهت واحدی دارند؛ مثلاً، گفتار درست، امانتداری، اخلاص و
تعاون، رفتارهای خوبی هستند که وسط و میانه ندارند، همینطور دروغ و
خیانت و نفاق، رفتارهای بدی هستند که برای آنها نمیتوان وسط و میانه،
درنظرگرفت.
برایناساس، قرآن کریم، برای توصیف شخصیت انسان، از لحاظ ابعاد
شخصیتش که او را متمایز میسازد، معیار بینظیر و منحصر به فردی را وضع
نموده است که دربردارندهی مبادی و اصولی است که در هر زمان و مکانی
قابل تطبیق و اجراست. این اصول و مبادی در عناصر زیر تجلی مییابند:
اول: فراگیر بودن دیدگاهش نسبت به انسان:
قرآن کریم، بهگونهای شامل و فراگیر به موضوع شخصیت انسان پرداخته و از
هیچ جنبهای از جوانب شخصیت او غفلت ننموده است. جسم، عقل، روح،
معیشت، تصورات، ارزشها، معنویات، فعالیتها، حرکات، تعاملش با دیگران و
همهی معلومات و دادههای حسی که از دور و برش دریافت میدارد، به
تمامی آنها توجه نموده است.
دوم: او را دارای نیروها و تواناییهایی میداند، که از او موجودی توانا و مؤثر
و دارای نیروی هدایت و توجیه میسازد.
این توصیف کامل، در مورد شخصیت انسان در قرآن کریم، انسان را
برمیانگیزد، تا همهی تواناییهایش را با هم، درآمیزد و بتواند آنها را ثابت و
رام کند، بهگونهای که از او موجودی نیرومند و توانا، متعادل، سازگار و مؤثر
ساخته شود. برایناساس، خداوند سبحان میخواهد، انسان، قوهای مؤثر و
کارآمد، دارای رویکردی مشخص و هدفمند و با عزم و اراده باشد، بتواند به
اندازهی بذل و تلاشش نیروهای مادیاش را تهذیب و اصلاح کند و آنها را در
کار تعمیر و بنا بهکارگیرد. بهاینصورت، قرآن کریم، انسان را تشویق میکند
که همهی نیروهایش را بهکارگیرد و آنها را مهار کند، تا از او موجودی مولد و
فعال و مؤثر بسازد.
سوم: پرهیز از ویژگیهایی که از انسان موجودی منفی و ناکارآمد
میسازد.
قرآن کریم، انسان را از اتصاف به صفات و رفتاری که او را ناتوان و درمانده
سازند، برحذر میدارد. رفتاری که او را در برابر تمایلات منفیاش و در
مواجهه با انگیزههای غریزی و شهوات مادی، ضعیف و سست گرداند.
چهارم: انسان در محدودهی تواناییهایش قدرت تصرف دارد و میتواند به
نمونهی والا و برتر دست یابد.
قرآن کریم در آیات کریمهاش شخصیت بهنجار را توصیف و او را از تواناییها و
خواستههایش و ضرورت ارضای آنها، آگاه میکند. خداوند متعال، انسان را
جز به اندازهی تواناییهایش مکلف نمیکند. هیچگاه بالاتر از میزان قدرت و
تواناییاش از او تکلیف نمیخواهد، تا از عهدهی آن برآید و به انجام آن وفا
کند. خداوند، با انسان، مهربانانه معامله میکند، چنانکه میفرماید: «یُریدُ
اللّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ اْلإِنْسانُ ضَعیفًا» (نساء: ۲۸). بنابراین، خداوند
متعال، به اندازهی توانایی انسان، به او مسؤولیت میدهد و هر چیزی که
انسان از ادای آن عاجز باشد و در انجام آن به زحمت و ناتوانی افتد، از
دوشش برداشته است، در این-باره خداوند متعال میفرماید: «وَ جاهِدُوا فِی
اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» (حج: ۷۸)
ازاینرو، تکلیف، در حدود توانایی به او سپرده میشود و عملی که از توان او
خارج است، از او خواسته نمیشود، تا به دست اوهام و تصوراتش سپرده
شود که او را فریب دهند و از مقام خودش به درجه پایینتری سوق یابد و از
شأن و مکانتش کاسته شود یا در خطا و اشتباهی افتد.
ویژگیهای شخصیت بهنجار، از دیدگاه قرآن کریم:
الف- شخصیت مؤمنی که عمل صالح انجام میدهد و توصیه و سفارش به
حق و صبر میکند. «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ اْلإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ
عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» (عصر: ۳-۱).
موانع بسیاری وجود دارند که سر راه حق قرار میگیرند و مانع ظهور آن
میشوند، مانند هوای نفس و مصلحت و خودخواهی، آرزوهای مادی و ظلم
و طغیان. ازاینرو، برای ازمیانبرداشتن این موانع، توصیه-کردن به اموری مانند
تذکردادن، شجاعت نشاندادن و مؤثربودن و دعوت به برادری و همیاری
ضرورت می-یابند. بهاینصورت، اهتمام به توصیه به صبر نمودن، از نشانههای
سلامت روان، قلمداد میشود.
ب- شخصیتی که به آخرت و حقایق آن، ایمان و باور دارد.
انسان در این دنیا زندگی میکند و لازم است، کار کند و برای امرار
معاشش، سخت بکوشد. اما اگر خواهان سلامتی خودش است و
میخواهد، از تشویش و تضاد درونی و عوامل اضطراب، دور باشد، باید بداند
که برای فنا و نابودی، آفریدهنشدهاست، بلکه برای بقا و زندگی دیگری
آفریدهشدهاست و اینکه زندگی این دنیا، میگذرد و مرگ، پایان زندگی
نیست. ازاینروست که انسان درمییاید که نباید، زندگی این دنیا را به
عنوان هدف والا و نهایی برگزیند، زیرا وعدهگاهی برای ملاقات با پروردگارش
در سرای دیگر وجود دارد که از زندگی این دنیا، بسیار بهتر است، برای
کسی که هدایت یافته و راه عبودیت و بندگی خدا را درپیشگیرد.
ج- شخصیتی است که به قَدَر خدا باور دارد و از تضاد درونی اجتناب میکند.
ایمان به قَدَر خداوند متعال- چه خیر و چه شر آن- انسان را از تضاد و اضطراب
روانی و حسرت و غم و پریشانی خاطر، بازمیدارد. پس، لازم است که
انسان، رویدادها را با طیب خاطر و رضایت درونی بپذیرد. ایمان به قدر، منجر
به ادراک آرامش روانی میشود. زیرا موجب میشود، احساسات و عواطف
انسان دگرگون نشود و حوادث دنیا آن را بازی ندهد.
د- شخصیتی است که پروردگارش را دوست دارد و به رحمت او امیدوار و از
عذاب او هراسناک است. قرآن کریم، بیان میکند که سلامت روان، از طریق
احساس محبت به خدا بهوجود میآید. زیرا تنها پروردگار متعال، به انسان
زندگی میبخشد و با فضل و کرم و بزرگی خود، این نعمتها را به انسان
میدهد. نعمت-هایی که با بودن آنها، انسان قادر به زندگی است. پس
عاطفه و احساس، جزئی غیرقابل تفکیک از شخصیت انسان است. کسی
که دارای عاطفهی محبت به خدا باشد، این عاطفه، او را متوجه عمل خیر و
نیک میگرداند و به عاطفه و احساسی خردمند تبدیل میشود که علوم
جدید به آن عاطفهی حقیقی میگویند.
از نظر مرسی (۲۰۰۱)، انسان بهنجار در قرآن کریم به خصایص زیر توصیف
میشود:
۱- ظاهر و باطنش را برای پروردگار جهانیان، خالص گرداند.
۲- تقوی داشته باشد؛ یعنی، از خداوند بترسد و از محرمات او بپرهیزد.
۳- بر مسیر حق و هدایت باشد.
۴- دارای احسان که اوج ایمان است، باشد.
۵- نسبت به خود، احساس مسؤولیت داشته باشد و خودش به تنهایی از
عهدهی انجام آن، برآید. همچنین احساس مسؤولیت اجتماعی داشته باشد
و خود را به عنوان عضوی از جامعهی انسانی بداند و در آن احساس
مسؤولیت بکند و پیامد رفتارش را -چه خوب و چه بد- بپذیرد.
۶- کلمهی حق را آشکار کند.
۷- با صبر در برابر ناملایمات زندگی ایستادگی کند و به حیات طیبهی آخرت،
راضی باشد و بداند پاداش ارزنده، نزد خداوند متعال است.
خصایص شخصیت بهنجار اسلامیِ برخوردار از سلامت روان، از دیدگاه
اسلام:
۱- فاقد تنش زیاد و اشتباهات بزرگ و زننده و فاقد انحرافات و اختلالات بارز
است. زیرا کینهتوز نیست، حسد نمیورزد، فریبکار نیست، غیبت و بدگویی
نمیکند و به دیگران سوءظن ندارد.
۲-در تأمین نیازهای جسمی، روانی و در کسب مصالح فردی و
اجتماعیاش، حد اعتدال و میانهروی را پیشه میسازد، وقتی دارای اعتدال
و توازن است، از سلامت روان برخوردار است و زمانی که از اعتدال منحرف
شود، سلامت روانش را از دست میدهد.
۳- با مردم سازگاری خوبی دارد، زیرا فرد مسلمان، دارای حسن خلق،
ساده، نرمخو و باهوش است، حسود نیست، خصومت نمیورزد، مردمجوش
است و مردم او را دوست دارند، در معاشرت با مردم، جلب محبت خدا را در
نظر دارد و خداوند هم، بهخاطر اینکه مردم را دوست دارد، دوستش میدارد
و محبت او را به دل مردم میاندازد.
۴- از ولی امر مسلمین در جامعه، اطاعت و پیروی میکند؛ تا زمانی که ولی
امر او را به انجام منکری امر نکند، یا از انجام معروفی نهی نکند، برخود لازم
میداند، از او پیروی کند، خواه انجام آن امر را دوست داشته باشد، یا از آن
متنفر باشد. اما وقتی که ولی امر او را به معصیت و نافرمانی امر کرد، سمع
و طاعت از او را برخود لازم نمیبیند.
۵- از خود، رضایت دارد. فرد مسلمان به آنچه خداوند متعال از تواناییهای
جسمی و روانی به او عطا فرموده است، راضی و قانع است. از حال و
وضعیت زندگیاش و آنچه برای وی تقدیرشدهاست، راضی است، در نعمت
و گشایش شاکر است و در سختی و تنگدستی، صابر. هنگام بلا و مصیبت،
صابر و محتسب است، زیرا ایمان دارد، به اینکه همهی امورش خیر است و
میداند، خداوند متعال هر قضایی را بر او نازل کند، حتماً برای او خیر و خوبی
را درنظردارد.
۶- به خداوند اکتفا میکند، نه به مردم. شخص دارای حسن خلق، خود را از
مردم، بینیاز نمیداند، چنانکه روانشناسان تصور مینمایند، بلکه به
خشنودی خدا در برابر غیر او اکتفا میکند. شخص دارای حسن خلق، در
رزق، به خدا سوءظن نمیبرد، به او اعتماد کامل دارد، به وفای خداوند با
تمام معنی ایمان دارد و با آن آرامش مییابد. مطیع خداوند است و از او
نافرمانی نمیکند، عبادات را برای او خالص و پاک میگرداند و رابطهاش را با
مردم اصلاح نموده و با آنان بهدرستی رفتار میکند. بهاینترتیب، اکتفا به
خداوند، به او آرامش و اطمینان خاطر میبخشد، سختی را بر خود گوارا
میکند، به زندگی راضی است و امورش را به خداوند میسپارد و همهی
امور را خیر میداند.
۷- میکوشد ظرفیت و تواناییهایش را پرورش دهد. از توانایی و
استعدادهایش استفاده میکند، در عمران زمین، شایستگی خود را به اثبات
میرساند. در هر لحظه از عمرش میکوشد، به کمالات برسد، بهشدت
میکوشد، سلامت جسمی و روانی خود را ارتقا دهد، زیرا سعادت انسان
در آخرت، به میزان پرورش و تقویتش بستگی دارد.
۸- از عمل صالح، لذت میبرد. با انجام عملی که خشنودی خدا را دربردارد و
به مردم نفع و فایده می-رساند، تحقق نفس و شکوفایی خود را فراهم
میسازد.
۹- مکلف و مسؤول است. با خلق، نیکو رفتار میکند، تا به عادات نیکو خو
پیدا کند و از عبادت لذت می-برد و از عادات بد متنفر است، از انجام گناهان و
نافرمانی خدا در هر زمان و مکانی رویگردان است.
۱۰- در کار و فعالیت، اخلاص دارد. فرد مسلمان، خداوند متعال را ناظر و
مراقب خود میداند، میداند خداوند متعال، به او امر نموده کار کند و به
اندازهی توانش زحمت بکشد. خدا و رسولش، دستی را که کار میکند،
دوست دارند. چنانکه پیامبر-صلىاللهعلیهوسلم- میفرماید: «کالنحلة لا
تأکل إلا طیباً و لاتضع إلا طیباً».
11- استقبال از آخرت: مسلمان در دنیا احساس غم و اندوه نمیکند، هر
چند که مصائب آن، بزرگ و ناگوار باشند و به آنچه از دست میدهد، تأسف
نمیخورد، محرومیت، او را ازپایدرنمیآورد، شکنجه و عذاب در راه خدا، او را
ضعیف و ناتوان نمیکند، زیرا درمییابد که سعادت و خوشبختیاش در رضای
خدا و روی نمودن به آخرت است.
از نظر خوالده (۲۰۰۴) شخصیت بهنجار مسلمان که از سلامت روان برخوردار
است، دارای اوصاف زیر است:
الف- احساس مسؤولیت شخصی داشته باشد.
لازم است، فرد مسلمان احساس مسؤولیت شخصی و توانایی پذیرش
پیآمدهای آن را داشته باشد. با آگاهی و بصیرت بر رفتارش کنترل و نظارت
داشته باشد. از دیگران کورکورانه و بدون آگاهی پیروی نکند.
ب- به حسن خلق متصف باشد:
شخص مسلمان باید خود را به حسن خلق با تأسی به همهی صفات والای
اخلاقی پیامبر-صلىاللهعلیه-وسلم- متصف نماید، در رفتارش با خانواده و
جامعه، صفات پیامبر-صلىاللهعلیهوسلم- را بر خود تطبیق دهد.
ج- عملی که انجام میدهد، با عقیدهی اسلامی، هماهنگ و موافق باشد:
مسلمان باید قبل از اینکه عملی را انجام دهد، آن را بر شریعت خدا عرضه
بدارد و بداند، آیا این عمل موافق شریعت است یا مخالف آن، تا فرد عملی را
انجام ندهد که مخالف عقیدهاش باشد و این عمل، منجر به نوسان خلق و
اختلال در شخصیتش نشود.
د- خود را مقتدر و نیرومند بداند:
فرد مسلمان باید خود را مقتدر و نیرومند بداند، در بیان سخن حق، شجاعت
داشته باشد. بهخاطر خدا از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای نترسد سایر
ویژگیهایی که لازم است، شخص مسلمان خود را به آنها منصف کند، تا
شخصیتش از دیگران متمایز شود و الگویی باشد که دیگران از او پیروی کنند،
عبارتاند از:
۱- محبت و دوستی و بغض و دشمنیاش، بهخاطر خدا باشد.
۲- به پدر و مادرش نیکی کند و صلهی رحم را بهجاآورد.
۳- با همسایگان، به نیکی رفتار کند.
۴- به طعام دادن مسکینان و درماندگان ترغیب کند.
۵- آنچه که برای خود دوست دارد، برای برادر دینیاش دوست بدارد.
۶- حق را جستجو کند و به دلخواه خود در تن دادن به حکمیت، به قانون
جاهلیت پناه نبرد.
بحث و نتیجهگیری:
ما دانش و مفاهیم روانی دربارهی سلامت روان را با مطالعه و بررسی قرآن
کریم و سنت نبوی شریف، به-دست میآوریم که در آن دو، رهنمودها و
ارشاداتی دربارهی زندگی بهتر و برتر و نحوهی دستیابی به آن وجود دارد.
همچنین، دربارهی احوال نفس و عوامل تزکیهی آن و بیماریهای قلب و
انحرافات روانی و راه-های درمان و پیشگیری از آنها، شرحی مبسوط بیان
شده است. در قرآن کریم و حدیث شریف، در مورد نیازهای روان و جسم و
راههای تأمین و ارضای آنها، بهگونهای که موجب توازن و تکامل و سازگاری
بین آنها شود، رهنمودهایی وجود دارد، رهنمودها و ارشاداتی دربارهی
عبادات و معاملات، بیان شده که موجب کسب رضایت فرد از خداوند خالق و
خودش و مردم میشود؛ رضایتی که به کیفیت دستیابی به سعادت دنیا و
آخرت انسان، فهم و آگاهی میدهد؛ فهمی که امور فرد و مردم اطرافش را
اصلاح میکند. بهاینصورت، انسان، دانشی دربارهی روان، از دیدگاه قرآن و
سنت، بهدستمیآورد که راه تأمین بهداشت روان و نحوهی دستیابی به
آن را از طریق بیان نشانههای ضعف و ناتوانی روان و کیفیت علاج آن و
اجتناب از آنها، به او میشناساند. همهی این موارد، در اهداف بهداشت
روان (پرورش، پیشگیری و درمان) آمده است. این دانش، دربارهی روان
انسان، براساس ایمان به خدا و رسولش بهدستمیآید. اگر در قرآن یا در
احادیث رسول-صلىاللهعلیهوسلم- ببینیم که فلان امر، موجب اصلاح و
تزکیهی نفس یا سبب فساد و شقاوت آن میشود، بر ما واجب است، ملزم
به رعایت آن شویم و نهی پروردگار را در مورد عوامل فساد و شقاوت نفس،
بشناسیم و بهکارگیریم.
برایناساس، شاخصهای مثبت اسلامی، دلیل و نشانهی سلامت روانی
فرد است و اسلام، به عنوان آخرین آیین شریعت و تصدیقکنندهی همهی
شریعتهای پیش از خود، متصف به کمال و جامعیت و عمومیت است.
بنابراین، اسلام، چارچوبی اساسی ارائه میکند که لازم است، هر مقارنه و
مقایسهای که دربارهی رفتار انجام میشود، به آن، ارجاع داده شود و این،
به خودی خود، رویکردی حقیقی بهوجود میآورد، تا اصول و مبادیی که از آن
مشتق میشود، مبنایی شود که بر اساس آن، بتوان یک نظریهی دینی
دربارهی شخصیت، بنا نمود.
دانشمندان مسلمان، اتفاق نظر دارند که تنها معیار ثابت، برای تشخیص
بهنجار و نابهنجاری، سلامت یا بیماری روانی، فقط اسلام است؛ به عبارتی،
اسلام، تعیینکنندهی شاخصهای سلامت یا بیماری روانی است. اما
اختلاف نظر دانشمندان، در مورد برخی از شاخصهای بهداشت روان، به
ثبات این مقیاس، آسیبی وارد نمیکند. زیرا اختلاف، داخل چارچوبی
یکپارچه، ثابت و استاندارد است. برایناساس، دانشمندان مسلمان عقیده
دارند که رفتار بهنجار، همان رفتار اسلامی است، چون اسلام، دین فطرت
است و هر رفتاری که از آن سرچشمه گیرد، رفتاری است شایستهی
انسان، چنانکه خداوند متعال، او را اینگونه آفریده است و دوست دارد، او را
بههمینگونه، در روی زمین و زیر آسمان، ببیند و زمانی که رفتار انسانی با
تعالیم اسلام، سازگار باشد، راهی به سوی سلامت روان، ایجاد میشود و
وقتیکه سلامت جسمی وجود دارد -که از شرطهای اساسی سلامت روان
است- سلامت روانی نیز تأمین میشود. بهاینترتیب، هرآنچه از معانی
ایمان، به قلب مسلمان، راه مییابد، او را بیشتر از سلامت روان، برخوردار
میسازد. برایناساس، مهمترین ویژگی برای معیار اسلامی در تشخیص
بهنجاری و نابهنجاری و سلامت روان و ناتوانی و بیماری روانی، معیاری
است که با فطرت، سازگار باشد و تعالیم اسلام، چون با فطرت سازگار
است، لذا مانع از فاسدشدن فطرت شده و هرگاه فطرت، دچار فساد یا
انحراف شد، اسلام، آن را به حالت بهنجار و اعتدالی که اول بار بر پایهی آن،
آفریده شدهاست، برمیگرداند.
بدین جهت، معیار اسلامی، مهمترین معیار، برای شناخت سلامت روان
است که بیشترین تأثیر را در تمیز و تشخیص رفتار بهنجار از نابهنجار دارد.
شخصیت بهنجار و سالم، در اسلام، بر قواعدی استوار است، که عبارتاند
از:
۱- مبنی بر اعتدال و توازن است: شخصیت بهنجار در اسلام، شخصیتی
است، متوازن که در آن نیازهای جسمی و روحی، در حال توازن و تعادل
هستند و ارضای این نیازها دور از افراط و تفریط است. شخصیت بهنجار
مسلمان، برای اینکه قوی و نیرومند باشد، تا بتواند رسالتش را در زندگی
انجام دهد، میکوشد نیازهای جسمی و روحیاش را تأمین نموده و به
نیروی بدنیاش اهتمام زیادی میورزد، تا از ضعف و ناتوانی آن جلوگیری
کند. بهاینخاطر، از دیدگاه اسلام، انسان، ارضای نیازهای جسمانی را بر
خود حرام نمیکند، بلکه انگیزهها و نیازهایش را در کنترل دارد و آنها را در
حدود اعتدال و توازن، برآورده میسازد، بهگونهای که این نیازها بر او مسلط
نشوند و عنان عقل او را بهدست نگیرند. انسان مسلمان میکوشد، از
طریق تقوی و پرهیزکاری و طلب رضایت خداوند متعال، این نیازها را تصعید و
تعالی بخشد. درست در همین وقت، میکوشد، خواستههای روحیاش را
از طریق انجام عبادات و عمل به آنچه موجب رضای خدا میشود و دوری از
هرآنچه که غضب او را برمیانگیزد، تأمین و برآورده سازد. برایناساس،
شخصیت بهنجار مسلمان، میکوشد، توازن و تعادلی بین همهی
خواستههای جسمی و روحی، یا بین خواستههای دنیوی و اخرویاش از
طریق میانهروی و اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط برقرار سازد.
۲- مبنی بر عقیدهی صحیح اسلامی است: اگر عقیده، صحیح باشد،
میتواند، بین اهداف زندگی و ضرورت جامعه و خواستههای جسمی و
روحی انسان، توازن و سازگاری، برقرار نماید، بدون اینکه هدفی بر هدف
دیگر و مصلحتی بر مصلحت دیگر غلبه و برتری یابد. زیرا عقیدهی صحیح و
شامل و کامل دربارهی خدا و هستی و انسان و زندگی، نقش اساسی در
پرورش شخصیت بهنجار و احساس امنیت و آرامش روانی و حقیقی او در
زندگی دارد. ایمان به خداوند متعال و وحدانیت او، تعیینکنندهی این است که
انسان، تا چه اندازه، از خداوند متعال، دور یا به او نزدیک است. زیرا قدرت
ایمان و فزونی آن، انسان مؤمن را به خداوند متعال، نزدیک نموده و سلامت
روانی او را تضمین میکند و او را بر آن میدارد که طریق رفتار بهنجار را
برگزیند، چنانکه ضعف و سستی ایمانش، او را از خداوند متعال و صراط
مستقیم، دور میسازد وبهاینطریق، او را وادار به انجام کردار حرام و منهیات
و منکرات میکند.
۳- مبتنی بر علم شریعت اسلام است: شریعت اسلام مبتنی بر قرآن و
سنت رسول-صلىاللهعلیهوسلم- است. فهم شریعت اسلام موجب
میشود، انسان از همهی جوانب آن- عقیده و احکام و عبادات و اخلاق-
آگاهی پیدا کند. بنابراین، مسلمان در پرتو شریعت اسلام میتواند، رفتار
بهنجار را پیشه کند و از انحراف و سرگردانی رهایی یابد. انسان، در پرتو
شریعت الهی، میآموزد که چگونه راه بندگی خداوند متعال را طی کند و به
انجام عبادات و تکالیف دینیاش بپردازد و بهاینصورت، شخصیت خود را
پرورش دهد و نفسش را تزکیه کند و از انحراف و نابودی برهاند. فرد
مسلمان، از طریق شریعت اسلام، حدود خداوند متعال را می-شناسد و
بهوسیلهی آن، راه صحیح را شناخته و درمییابد که پایبندی به آن، تا چه
اندازه، او را از درجهی بالای سلامت روان و تعادل و توازن شخصیت، برخوردار
میسازد.
۴- مبنی بر عواطف والای اسلامی است: عواطف در اسلام، پیوندی قلبی یا
نگرش درونی است، بین انسان و خداوند متعال و هستی و اشیائی که بر او
محیط هستند. بنابراین، فرد مسلمان دارای عواطف زیاد و متعددی است که
همهی آنها بر اساس محبت به خداوند متعال، استوار است. بهاینترتیب، او
همهی عواطف و تمایلات روانیاش، مانند محبت و تنفر را بر اساس محبت
خداوند متعال، بنا مینهد. بنابراین، تعامل او با مردم و جهان هستی و هر
چه که دور و بر او قرار دارد، مبتنی بر محبت است. ازاینرو، درمییابیم که
تمام تلاش و کوشش شخصیت بهنجار مسلمان، متوجه دستیابی به
رضایت پروردگار و حرکت جهت اجرای شریعت او در زمین میشود.
بهاینصورت، این عاطفه، تأثیری چشمگیر جهت برخوردار شدن فرد از
سلامت روانیِ بهنجار دارد، بهگونهای که محبت و شادی و غضبش در
چهارچوب حدود خداوند متعال قرار میگیرد. بهاینصورت، فرد مسلمان،
همیشه قلبش به ذکر و یاد خدا مشغول میشود، تا از اضطراب و تشویش،
رهایی یابد و به آرامش روانی و احساس امنیت و آسایش روحی دست
یابد.
۵- مبتنی بر اخلاق اسلامی است: اخلاق از دیدگاه اسلام، سنگ بنای
شخصیت مسلمان بهنجار است؛ زیرا اخلاق، شامل همهی جنبههای
زندگی انسان- روحی، جسمی، عقلی، عاطفی، فردی و اجتماعی-
میشود، بهگونهای که هر جنبه، بر جنبههای دیگر تأثیر دارد. زیرا، اخلاق،
سازمانی است که به همهی انواع فعالیت-های انسانی ارتباط دارد و همهی
انواع فعالیتها را در جهت واحدی که همان رضای خداوند متعال است، قرار
میدهد. بهاینصورت، هر عملی از اعمالِ انسانِ بهنجارِ مسلمان، به اخلاق
اسلامیاش ارتباط دارد که از طبیعت و سرشت او سرچشمه میگیرد.
بهاینترتیب، اخلاق اسلامی نقش اساسی در پرورش رفتار بهنجار و خلق
نیکو در طبیعت و سرشت انسان مسلمان دارد. ازاینرو، انسان در تخلق به
اخلاق اسلامی، سختی و دشواری نمیبیند؛ زیرا، با فطرت و طبیعت او
سازگار است. قرآن کریم، انسان مؤمن را تشویق میکند خود را به اخلاق
فاضله و مکارم اخلاق، آراسته نماید، تا شخصیتش تکامل یابد و در نهایت
بهنجاری قرار گیرد. بهترین نمونه و الگو در این راستا پیامبرمان حضرت
محمد-صلىاللهعلیهوسلم- است، که رسالتش را در اتمام مکارم اخلاق
خلاصه کرده است و خداوند متعال، او را به داشتن بهترین نمونه و الگوی
اخلاق، توصیف نموده است: «وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ» (قلم: ۴).
۶- مبتنی بر هدف آفرینش اوست: شخصیت انسان بهنجار مسلمان،
در نهایت اعتدال و بهنجاری، قرار دارد که با هدف نهایی آفرینش او که همان
بندگی خداوند تبارک و تعالی است، همسو و هماهنگ است. پس، وقتی
انسان بداند که پروردگار متعال، خالق همهی مردم و جهان آفرینش است و
وظیفهاش در زمین، عبادت و بندگی اوست-عبادت به معنای وسیع و شامل
آنکه از اقامهی شعایر دینی، مانند انجام فرایض و ترک نواهی فراتر میرود-
میکوشد، معنای بندگی را در درون خودش جا دهد و با تمام وجود، خودش
را متوجه پروردگارش کند، تا همهی زندگیاش را در تحقق معنای بندگی و
عبودیت او سپری کند. بهاین-صورت، فرد مسلمان، با این فهم و درک از
معنای عبودیت، درمییابد که همهی زندگیاش، باید عبادت و بندگی
پروردگارش باشد و باید تمام ظرفیتها و تواناییها و ذخایر و اندوختههایش
را بشناسد، تا همهی آنها را در تحقیق معنای عبادت پروردگارش و عمل به
ادای وظیفهی خلافت در زمین و عمران آن و تلاش برای تطبیق این مفهوم در
همهی فعالیتهای زندگیاش بهکارگیرد. او، در تمام امور زندگیاش تسلیم
خداوند متعال و راضی به قضا و قدر اوست و بهاینطریق، عبادتش را برای
خداوند، خالص میگرداند و میکوشد، محبت و رضای او را بهدست آورد.
بنابراین، میکوشد، همهی عادات بد و زشت را از خود دورکند و به عادات و
صفات نیک و پسندیده خود را آراسته نماید.
بر این اساس است که شخصیتش به صورت متوازن و متعادل و دور از هرگونه
انحراف و کژی، پرورش مییابد. و به احساس آرامش روحی و اطمینان خاطر
دست مییابد. بهاینصورت، این فهم و درک از راز وجودش، به او احساس
سعادت و خوشبختی میبخشد و او را با خود و با مردم سازگار مینماید و
بهاین-گونه، از او شخصیت نمونه و والایی میسازد.
منبع: اصلاح وب
همهی مکاتب روانشناسی، در مورد سلامت روان-سوای اختلاف در
جزئیات- اساساً با نگرش مادی به ماهیت انسان مینگرند و در مطالعات و
بررسیهای خود جنبهی معنوی او را نادیده میگیرند. این دیدگاه مادی تأثیر
چشمگیری بر مطالعات روانشناسی، روش تحقیق و روشهای درمان
بیماریهای روانی و تفسیر بیماریها و اختلالات رفتاری و علاج مشکلات
انسان داشته است. در میان نظریات روانشناسان غربی در مورد دستیابی
به سلامت روان نمیتوان، نظریهای یافت که به اهمیت دین و جنبهی روحی
انسان و ارزشهای اخلاقی در پرورش شخصیت وی و یا به نقش دین در
سازگاری فرد با جامعه و کارایی آن در مواجهه با مشکلات زندگی، توجه
نمودهباشد. ازاینرو، نمیتوان انتظار داشت، روانشناسی نوین بتواند،
شخصیت بهنجار و متکامل را بدون توجه به جنبهی روحی انسان، پرورش
دهد. بر این اساس «دانشمندان روانشناس، علیرغم تخصصشان در همهی
رشتههای روانشناسی، نمیتوانند ادعا کنند که پس از بررسیها و
تحقیقاتشان در مورد انسان، حقیقتی از نفس او را شناسایی کرده و
توانستهاند تفسیر درست و مقبولی از رفتار انسان ارائه دهند، زیرا صفات
نفس در برابر روشهای تجربی و ابزارهای جدید بررسیهای علمی، مانند
بهکار گرفتن منطق استنباط، قیاس، مشاهده و سایر روشهای مادی، مانند
معیارها و مقیاسها (به منظور شناخت پایایی و اعتبار دادههای آماری)
خاضع و رام نیست».
اگر حقیقتاً علم روانشناسی بخواهد، حقیقت انسان را بشناسد و برای
دستیابی به قانون و دانش پختهای در مورد شخصیت انسان بکوشد،
بایستی وسایل و اهدافش را تغییر دهد و زاویهی دید تنگ و محدودش را
دربارهی انسان گستردهتر سازد، تا به نتایجی دستیابد که بر پایهی آن
بتواند، رفتار انسانی را به صورت درست و سالم تفسیر کند. علم
روانشناسی هرگز به چنین نتایجی نمیرسد، مگر آنکه از روش و برنامهی
اسلام پیروی کند، روشی که ماده و نظریات و افکار آن از علم خداوند متعال و
آیات روشن و واضح او سرچشمه گیرد. به این ترتیب میتواند تحقیقات و
مطالعاتش را عمیق و گسترده سازد و دچار فرضیههای نادرست، تفسیرات
ناقص و ضعیف و تحلیلات سطحی و متناقض و متضاد با خود نشود.
روانشناسان جدید ادعا میکنند، در مطالعات و تحقیقاتشان روش تجربی را
بهکار میبرند؛ روشی که مانع میشود آنان به بررسی و مطالعهی جنبهی
روحی انسان بپردازند. ادعایی که آنان به آن استناد میکنند، این است که
هیچکس نمیتواند، جنبهی روحی انسان را جهت مطالعات حقیقی برای
روشهای تجربی، رام گرداند. زیرا جنبهی روحی از قیاس و اندازهگیری و
روشهای کنترل تجربی گریزان است. واضح است که این ادعاها ارزش و
اعتبار علمی ندارد، بلکه تنها، نشاندهندهی قصور فکر آنان است که به
موجب آن، ادعامیکنند که دربارهی انسان مطالعه مینمایند، درحالیکه
مطالعاتی که دربارهی شخصیت انسان انجاممی-دهند، مطالعاتی جزئی و
معیوب و ناقص است. این مطالعات، آنان را از یافتن راههای صحیح و مطمئن
و ایدهآل جهت راهنمایی و ارشاد انسان و درمان بیماریهای روانی او و
شناسایی عوامل حقیقی که منجر به اضطراب و تشویش او میشود، عاجز
ساخته است.
شایسته است که تحقیقات تجربی و کلنیکی، روش دیگری را برگزینند که
کمترین ضرر و آسیب را در بررسی و مطالعهی رفتار انسانی داشته باشد.
روشی که تنها بر تجربه و آزمایش متکی نباشد، بلکه بر توصیف درست و
دقیق نفس انسان متکی بوده و به مثابهی چراغ و مشعلی در فهم رفتار
انسان بهره ببرد.
بهکارگیری روشهای تجربی روانشناسی در مطالعه و بررسی شخصیت
انسان، تلاشی بیهوده و روشی ناکارآمد است که نتیجهی یک شناخت
ناقص میباشد، زیرا این مطالعات از روش تجزیه و تحلیل برای بررسی
اجزایی از شخصیت انسان بهره میگیرد، بهگونهای که شخصیت انسان را
به عناصر و اجزایی تقسیم میکند تا به سهولت برای مطالعات علمی و
تحقیقات آزمایشگاهی رام و خاضع گردد. البته تصور چنین چیزی در مطالعه و
بررسی شخصیت انسان مقدور نیست، زیرا عقل انسانی هر چند از
توانمندی و ذکاوت برخوردار باشد و بتواند اسلوبها و ابزارهای جدید را
بهکارگیرد، اما تا زمانی که در فهم و علاج بیماریهای روانی و درمان نفس
انسانی روشهای تجربی و تطبیقی و تحلیلی و مادی را دنبال کند، ره به
جایی نخواهد برد.
ازاینرو، اختلافات زیادی بین مکاتب مختلف رواندرمانی دربارهی نحوهی
نگرششان به ماهیت انگیزههای اساسی محرک رفتار و ماهیت تهدیدهای
اضطراببرانگیز و عوامل ایجادکنندهی نشانههای بیماریهای روانی و عقلی
وجود دارد. این اختلافات، سبب شده که رسیدن به یک اتفاق نظر کلی،
میان همهی مکاتب مختلف روانشناسی، پیرامون یک نظریهی متکامل
دربارهی شخصیت و سازگاری آن و عوامل ایجادکنندهی ناسازگاری و
روشهای درمانی با مشکل مواجه شود. چنانکه هر یک از مکاتب موجود، از
یک دید و زاویهی معین و محدودی به انسان مینگرد و نمیتوانند با دیدی
کلی و همهجانبه به انسان بنگرند و همین امر موجب شده آنان از فهم
درست و دقیق انسان عاجز و ناتوان گردند.
بنابراین، غفلت و بیتوجهی روانشناسان جدید به جنبهی روحی انسان و
سلامت روان، منجر به درک نادرست آنان از شخصیت انسان و عوامل
تعیینکنندهی شخصیت بهنجار و نابهنجار و همچنین سبب ناتوانی آنان از
ارائهی مفهومی واضح و دقیق از سلامت روان شده است.
بدینجهت بعضی از نظریات روانشناسی جدید نتوانستهاند، تفسیر درست و
صحیحی از ماهیت انسان ارائه دهند و این امر، سبب اختلافنظر و تناقض
آرای میان مکاتب مختلف روانشناسی شده است؛ مانند نظریهی روانکاوی
فروید و نظریهی رفتارگرایی واتسون و نظریهی گشتالت و دیگر نظریات و
رویکردهای روان-شناسی که رهبران آنها بر مطالعهی انسان بهدور از مصدر
و خالقش اهتمام میورزند و انسان را از هدفی که برای آن خلق شده
است، عزل نموده و او را در جایگاه پایینتری از انسانیت خود قرار دادهاند.
چنین مشکلی، از آنجا سرچشمه میگیرد که ارائهدهندگان چنین نظریاتی
به منهج ربانی، مؤمن نیستند؛ منهجی که قرآن کریم است و خداوند متعال
برای اصلاح جهانیان وضع و توصیف نموده است.
همچنین در زمینهی شاخصهای بهداشت روانی که روانشناسان معاصر،
وضع کردهاند، میتوان گفت که همهی آنها بر محور سازگاری و توافق فرد با
خود و جامعهاش و میزان توانایی و کارایی او در انجام امور واقعی زندگی و
تأمین نیازهای مادی دنیویاش میچرخند. روانشناسان جدید، مطابق با
نگرش مادی حاکم بر مطالعات روانشناسی نوین، هیچ توجهی به جنبهی
روحی انسان و اهمیت نقش دین و ایمان در سلامت روانی نشانندادهاند.
تنها تعداد بسیار کمی از روانشناسان جدید و روانکاوان، مانند ویلیام
جیمس (willam. james) و کارل یونگ (carl. yung) و ۱. ۱. بریل (A. A. Bril)
و هنری لینگ (Henry. linke) اخیراً شروع به فهم و شناخت اهمیت دین و
ایمان به خدا در ایجاد سلامت روان نمودهاند.
ذات انسان:
قرآن کریم در آیات بسیاری به کیفیت آفرینش انسان پرداخته و اساس
آفرینش او را از ماده و روح، بیان کردهاست. بر اساس آیات قرآن، وقتی
انسان جنین است، روح در او دمیده میشود و نفس یا روان بهوجود میآید.
نفس به این معنا شامل جسم و روح است که دو چیز جدا و مستقل از هم
نیستند، بلکه در یک کل متکامل و هماهنگ ترکیب یافتهاند.
در نفس یا روان انسان، جنبهی جسمی شامل انگیزههای فیزیولوژیکی و
مادی و تبعیت از هوی و هوس و شهوات و لذایذ جسمانی میباشد، و
جنبهی روحی در بردارندهی همهی فعالیتهای معنوی است که انسان
انجام میدهد، مانند گرایش به خداشناسی و بندگی و عبودیت او، تقوی و
پرهیزگاری، کسب ارزشها و فضایل والای اخلاقی، مانند خیر و نیکی،
مهربانی، دوستی، صداقت، امانتداری، عدالت و اشتغال به امور فکری و
عقلی. قرآن کریم سه حالت از نفس را بیان نموده است: نفس امّاره، نفس
لوّامه، نفس مطمئنه. هر یک از این حالات بر شخصیت انسان، تأثیر خاصی
دارند. طبیعت نفس امّاره -که از پایینترین درجهی رشد و تکامل برخوردار
است- چنین است که انسان را به همهی انواع زشتیها و ناپسندیها امر
میکند، زیرا از خداوند متعال دور است و مطیع و منقاد خواهشهای
شهوانی و خواستههای شیطانی است، در مقابل نفس امّاره، نفس
مطمئنه قرار دارد که عالیترین درجهی نفس را از لحاظ ایمان و وصول به
کمالات و فضایل داراست؛ نفسی است که مطیع و فرمانبردار خداوند متعال
است و به سبب معارضهاش با شهوات، اضطراب را در انسان میزداید و به
او آرامش و اطمینان میدهد، به همین خاطر به نفس مطمئنه توصیف شده
است. اما نفس لوّامه، نفسی است که صاحبش را بهخاطر کوتاهی در
عبادات یا گناهانی که مرتکب میشود، سرزنش میکند. از این رو، آرامش و
اطمینان همیشه بر وی حاکم نیست، زیرا با کوتاهی در عبادات یا لغزش در
گناهان، آرامش او بههممیخورد و به اضطراب و تشویش دچار میشود. بر
این اساس، شخصیت بهنجار در اسلام، فردی است که دارای نفس مطمئنه
است و کل شخصیت او در یک حالت اعتدال و توازن قرار دارد. بین
خواستههای مادی و خواستههای روحیاش تعادل برقرار میکند و نیازهای
خود را بدون افراط و تفریط و در حدود شرع برآورده میسازد.
بنابراین «نفس مطمئنه، همان الگویی است که انسان مسلمان میکوشد،
به آن دست یابد و حالتی است که فرد در آن، بیماری حیرت و شک، شهوت
و فریب و گمراهی را نمیشناسد و الگوی کاملی برای دستیابی به
سلامت روان است، از این رو، روی آوردن انسان مسلمان به خداوند متعال و
روز آخرت و ذکر و دعا و التماس و توبه با تضرع و زاری به درگاه خدا، موجب
آرامش روانی او میشود و بهخاطر استعداد و آمادگی و رضایت و عقیدهای
راسخ که پیدا کرده و امید به زندگانی پاکیزهای که خداوند به مؤمنان
توبهکنندهی صالح خودش وعده داده است، از بیماریاش شفا مییابد.
تعریف و مفهوم سلامت روانی از دیدگاه اسلام:
تعریف سلامت روانی از دیدگاه اسلام:
بهداشت روانی این است که انسان براساس فطرتش، همیشه در حال
تقرب به خداوند بوده و با مردم در صلح و صفا و سازگاری بوده و دارای
سلامت جسمی و موفقیت در زندگی، باشد
بهداشت روانی، حالتی است که در آن انسان، احساس رضا و آرامش کند و
با حُسن خُلق با خدا و با خود و با مردم تعامل داشته باشد.
بهداشت روانی در اساس، همان ارزش فرد است که در خلال عمل و رفتار و
تصرفاتش بروز میکند. این ارزش، نه از طریق اشیا و افکار، تعیین میشود و
نه به شکل آرا و نظریاتی متبلور است که انسان را از ارزشهای دینی دور
میسازد. بلکه گرایش و نگرش انسان به خیر و نیکی است و خیر و نیکی آن
است که رفتار و تصرفات انسان بهخاطر رضای خدا باشد.
بهداشت روانی؛ یعنی، توانایی فرد بر کنترل خود در پیروی کردن از هوی و
هوس و خالص گردانیدن بندگی و عبودیت برای خداوند متعال، از طریق
محبت و دوستی، اطاعت و پیروی، دعا و نیایش، ترس و امید، توکل به خدا
همراه با تزکیهی نفس و پرورش آن از طریق عمل به تکالیفی که خداوند بر
بندگان تشریع و مقرر نموده است. همچنین داشتن توانایی تعامل با محیطی
که در آن زندگی میکند و داشتن رفتار مفید و سازنده، نسبت به خود و
اجتماعی که در آن زندگی میکند، تا او را قادر سازد، در مواجه با مشکلات
و بحرانهای زندگی، به شیوهای مثبت و بدون ترس یا اضطراب، با پذیرش
خود و واقعیت زندگیاش تعامل کند و با جامعهای که در آن زندگی میکند،
سازگاری داشته باشد.
سلامت روانی از دیدگاه اسلام:
رسیدن به سلامت روان، غایت و مراد روانشناسی است. برای تحقق این
امر، روانشناسان به منظور کمک به انسان، در شناسایی نشانههای
سلامت روان و عواملی که آن را بهبود و ارتقا میدهد، مطالعاتشان را در
زمینههای متعددی گسترش دادهاند. ازاینرو، شناسایی روشهایی که این
عوامل را تقویت و محافظت میکند و تشخیص علایم و نشانههای انحراف از
تعادل و سلامت روانی و عواملی که موجب انحراف و بیماری می-شوند و
شناخت راههای درمان و روشهای پیشگیری از بیماری را در سر لوحهی
مطالعات خود قرار داده-اند. اسلام، در مورد شناخت ویژگیهای سلامت
روان از روانشناسی جدید، گوی سبقت ربوده است، مسلمانان را تشویق
نموده، تا خود را به صفات و ویژگیهای خوب و نیکو، آراسته نمایند. اسلام
چیزهای پاکیزه و طیب را بهمنظور دستیابی مسلمانان به سلامت روان،
حلال نموده است، همانطور صفاتی را که بیانگر ضعف سلامت روان است،
به آنها نمایانده، تا خود را از آن برحذر دارند. پلیدیها را برای آنها حرام
نموده تا در دام آن نیفتند. کسی که صفات و اخلاق «عبادالرحمن» را
بشناسد، درمییابد که اینها صفات و ویژگیهای شخصی هستند که از
سلامت روان برخوردار است، همان ویژگیهایی که روانشناسان جدید، آن
را از علایم و نشانههای سلامت روان تلقی میکنند. کسی که معاملات
اسلامی را بررسی و مطالعه میکند، درمییابد که خداوند سبحان، نعمتها
و خوبیها را برای انسان روا دانسته، تا سلامت روانی او تحقق یابد. به
مسلمانان سفارش نموده که بکوشند، بیشتر احکام و تکالیف دینی را انجام
دهند. بدیها و منکرات را حرام نموده و مسلمان را از انجام آنها نهی نموده
است، چون موجب ضعف سلامت روانی آنها میشود. همچنین کسی که
از اسرار و حکمت فرض شدن عبادات بر مسلمانان مطلع باشد، درمییابد
که حکمت فرض شدن آنها اصلاح نفس و تزکیهی آن است و پیمیبرد که
انجام فرایض و احکام و واجبات، به مثابهی تمرینی است که انسان را بر
نفسش چیره و غالب میسازد، تا بتواند از قید شهوات آزاد شده و
تواناییهایش را در آنچه برای آخرت او سودمند است، بهکار گیرد.
بنابراین فردی که از سلامت روان بالایی برخوردار است، در مواجهه با شرایط
و احوال زندگی با «خُلق عظیم» برخورد میکند، بهندرت مرتکب گناه
میشود، از گناهان کبیره، دوری میجوید و جز در موارد اندکی مرتکب
گناهان صغیره نمیشود و به کارهای ناپسند و ناروای آشکار و پنهان نزدیک
نمیشود. وقتی سخن میگوید، راست میگوید و وقتی وعده میدهد، وفا
میکند. چنین کسی امانتدار است و از گفتار دروغ، پرهیز میکند. مغرورانه
در زمین راه نمیرود، زیرا میداند که نمیتواند زمین را بشکافد و هرگز به
بلندای کوهها نمیرسد، با تکبر و بیاعتنایی، از مردم روینمیگرداند، با
مردم با حسن خلق معاشرت میکند، آنچه را که برای خود دوست دارد،
برای برادر دینیاش روا میدارد. بدین صورت محققان مسلمان، اهمیت
سلامت روان را از لحاظ ارتباط آن با حسن خلق بررسی و شناسایی
کردهاند. غزالی میگوید: «حُسن خُلق ایمان است و سوء خُلق، نفاق». ابن
قیم میگوید: «ایمان؛ یعنی، حُسن خُلق».
براین اساس، لازم است فرد مسلمان نگاه مثبتی به دیگران و به زندگی خود
داشته باشد. در مواجهه با رویدادهای زندگی، موضعی نظارهگر و تماشاچی
نداشته باشد، بلکه بکوشد، در تعامل با این رویدادها آن-چه را مطلوب دین
است، انجام دهد، عمل صالح انجام دهد و از کارهای ناپسند دوری نماید.
عوامل سلامت روان، از دیدگاه اسلام، عبارتاند از:
اولاً: عوامل درونی: مجموعه عواملی هستند که در درون فرد در هم آمیخته
و یک کلیت متکامل را به وجود آوردهاند، شخصی که از این عوامل، برخوردار
است، سلامت روان خوبی دارد. مهمترین این عوامل عبارت-انداز:
1- ایمان: ایمان، اولین رکن از ارکان و مهمترین آنهاست. مقصود از آن
عبارتاست از:
الف) ایمان به خداوند متعال. ب) ایمان به ملائکه. ج) ایمان به کتابهای
آسمانی. د) ایمان به پیامبران. ه) ایمان به آخرت. و) ایمان به قدر خیر و شر.
همچنین ایمان، شامل انواع سهگانهی توحید است:
الف) توحید ربوبیت ب) توحید الوهیت ج) توحید اسما و صفات خداوند تبارک و
تعالی.
2- عمل صالح: از مهمترین اعمال صالحی که بر سلامت روان تأثیر مهم و
اساسی دارد، عبادات است و از مهمترین عبادات، نماز و زکات و روزه و حج
است.
2- اخلاق نیکو: مهمترین آن، عبارتاست از: الف) اخلاص ب) امانت ج)
صداقت د) صبر ه) توانمندی و) تواضع ز) حلم ح) عفو و بخشش.
4- روابط: منظور از آن، شبکهی روابط و پیوندهایی است که فرد با خدا و خود
و دیگران برقرار میسازد.
ثانیاً: عوامل محیطی: منظور از آن، مجموعه عواملی است که دور و بر فرد را
احاطه نموده است، مانند خانواده و همسایهها، دوستان، مکانهای عبادت و
آموزش و کار و نیز وسایل ارتباطی که فرد با آنها تعامل و برخورد دارد و
موجب میشود، فرد، محیط اطراف خود را بهتر بشناسد.
شاخصهای سلامت روان، از دیدگاه روانشناسان مسلمان:
از نظر شرقاوی (۱۹۸۵) مهمترین شاخصهای ایمانی که نشاندهندهی
سلامت روانی فرد هستند، عبارتاند از:
1- رضایت: منظور، رضایتی فراتر و کاملتر از رضایت از خود است و شامل
رضایت از خود است، با در نظر گرفتن تواناییها و امکانات فرد و رضایت از
دیگران و رضایت از خداوند متعال که در رضایت به قضا و قدر الهی و رضایت از
هستی، جلوهگر است.
۲- التزام و ارتقای نفس: منظور از آن، ترفیع نفس است، برای رسیدن به
کمالاتش، از طریق تعهد و التزام به دستورات دین که جسم و روح را
دربرمیگیرد. اسلام از فرد مسلمان میخواهد، به نظافت جسم و سلامت
آنکه به منزلهی بخشی از ایمان است، توجه کند، چنانکه پیامبر-
صلىاللهعلیهوسلم- میفرماید: «الطهور شطر الإیمان». و بخش دیگر آن،
همان سلامت روان است. در اسلام عبادات به هر دو جنبهی جسمی و
روحی انسان، توجه دارد. فرد مسلمان به دستورات و تعالیم دین، پایبند
میشود، تا موجبات رشد و تعالی او را فراهم سازد و به سلامت روانی خود
دست یابد. بنابراین، لازم است، او معتقدات دینیاش را ثابت و محکم گرداند
وباتمسک به رفتاروروش اسلامی واخلاق نیکو،به ادای عباداتش بپردازد.
۳- فداکاری و ایثار: فرد مسلمان، مال و دارایی خود را بهخاطر رضایت و
خشنودی خداوند متعال، میبخشد و از این مرحله، فراتر میرود و به
مرحلهی ایثار میرسد، خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَ یُؤثرونَ
علَى أَنفُسهِمْ و لَوْ کانَ بِهِمْ خصاصَةٌ» (حشر: ۹).
بنابراین، لازم است، فرد مسلمان، باارزشترین بخش از نفس و مالش را
بهخاطر خشنودی خداوند تبارک و تعالی، فدا کند، زیرا خداوند از مؤمنین در
برابر بهشت، جانها و اموالشان را میخرد. پس باید محبت و فداکاری و ایثار
و گذشت، تنها برای خداوند متعال باشد و رضایت غیر خدا مدنظر نباشد.
۴- مثبت بودن: اسلام از فرد مسلمان میخواهد که در ارتباط با خودش،
مثبتاندیش باشد، به نظافت شخصی خود توجه کند و سیمای بیرونی
خودش را از هر گونه آلودگی پاک کند. همیشه طهارت و وضو، داشته باشد و
به طهارت درونیاش- با پرهیز از هرگونه آلودگی داخلی و افکار بد و منفی
که منجر به رفتار انحرافی میشود-، اهتمام نماید. همچنین، اسلام از فرد
میخواهد، در رابطه با پروردگارش، حسن ظن داشته باشد، پیوسته بکوشد
رابطهی خود را با پروردگارش، از طریق نماز و دیگر شعایر عبادی بهبود
بخشیده و تقویت کند.
از نظر محمد و مرسی (۱۹۹۴) شاخصهای بهداشت روانی شامل چهار
جنبه از ساختار نفس انسانی به شرح ذیل است:
۱- جنبهی روحی: ایمان به خدا، انجام عبادات، تسلیم به قضا و قدر الهی،
احساس نزدیک بودن به خدا، ارضای نیازها با امور حلال، مداومت بر ذکر و یاد
خدا.
۲- جنبهی روانی: صداقت با خود، سلامت قلب از کینه و حسد و نفرت،
پذیرش خود، توانایی تحمل ناکامی، توانایی تحمل اضطراب و دوری از آنچه
به روان، آسیب میرساند (مانند تکبر، غرور، اسراف، خسّت، کسالت،
بدبینی)، پایبندی به اصول و مبادی شریعت، توازن عاطفی، سعهی صدر،
خودانگیخته بودن، تمایل به زندگی، کنترل و مهار نفس، سادهزیستی،
آرمانخواهی، اعتماد به نفس.
۳- جنبهی اجتماعی: دوستداشتن والدین، دوستداشتن همسر،
دوستداشتن فرزندان، کمک به نیازمندان، امانتدار بودن، شجاعت در بیان
حق، دوری از آنچه به مردم آسیب میرساند (مانند دروغ، فریبکاری،
دزدی، زنا، قتل، شهادت و گواهی دروغ، خوردن مال یتیم، فتنهگری، کینه،
حسد، غیبت، سخنچینی، خیانت، ظلم)، صداقت با مردم، علاقه به کار،
پذیرش مسؤولیت اجتماعی.
۴- جنبهی بیولوژیکی: سلامت جسم از بیماریها و نقصهای فیزیکی،
داشتن مفهومی مثبت از بدن، توجه به بهداشت جسم، و تکلیف نهادن بر
جسم به اندازهی توان آن.
از نظر یارکندی (۲۰۰۳) شاخصهای بهداشت روان، شامل پنج جنبه از
ساختار روان است که از قرآن و حدیث پیامبر-صلىاللهعلیهوسلم- نشأت
گرفته و عبارتاند از:
۱- جنبهی روحی: ارتباط بنده با پروردگارش، که موجب رشد و تعالی و
رسیدن به کمالات و استقامت و پایداری او میشود و شامل ایمان به خدا،
تسلیم به قضا و قدر او، انجام عبادات، همراه با احساس همیشگی نزدیک
بودن به خداست.
۲- جنبهی جسمی: شامل سلامت جسم از بیماریها، ارضای نیازهای
جسمی و بیولوژیکی مانند نیاز به طعام و آشامیدنی، نیاز جنسی، نیاز به
فعالیت و استراحت، نیاز به دفع فضولات بدنی، تمرینهای ورزشی؛
مخصوصاً، آن نوع تمریناتی که موجب تقویت جسم میشود، مانند تیراندازی،
اسبسواری و سیر و سیاحت.
۳- جنبهی عقلی: شامل کارکردهای عقلی، مانند هوش کلی، استعدادهای
درخشان، فعالیتهای عقلی، مانند توجه، بهخاطرسپردن، یادآوری و تخیل
و... و مقصود از آن، اهتمام به سلامت عقل است و حفظ آن از اموری که
باعث نقصانش میشود که به نوبهی خود، منجر به اختلال در سلامت عقل
میشود.
۴- جنبهی هیجانی: شامل انواع فعالیتهای مربوط به هیجانات مختلف،
مانند محبت و تنفر، ترس و خشم، خوشحالی و شادمانی و... و مواردی از
این قبیل که به ثبات هیجانی و یا عدم آن ارتباط مییابد.
۵- جنبهی اجتماعی: شامل تربیت اجتماعی شخص در خانواده و مدرسه و
اجتماع است و نیز پذیرش معیارهای اجتماعی، نگرشها، رهبری و اطاعت و
روابط اجتماعی او با دیگران.
از نظر نجاتی (۲۰۰۰) شاخصهای سلامت روان، از لحاظ رابطهی فرد با خدا
و خودش و مردم در پرتو قرآن و سنت عبارتاند از:
۱- در رابطهی فرد با پروردگارش:
ایمان به خداوند یکتا و بیشریک، به کتابهای آسمانی، پیامبران، فرشتگان
و به روز آخرت و حسابرسی بندگانش، تقرب به خداوند متعال با عبادات و
پیروی از دستورات او، اخلاص در تقوی و پرهیزکاری، پیروی از فرامین الهی و
توصیههای رسول گرامی-صلىاللهعلیهوسلم-، پرهیز از اعمال بد و گناهان و
همهی آنچه، پروردگار متعال و رسول بزرگوارش-صلىاللهعلیهوسلم- از آن
نهی نمودهاند.
۲- در رابطهی فرد با خودش:
خودش را بشناسد، امکانات و تواناییها و قدر و منزلت خود را بشناسد،
آرزوهایش در دنیا به اندازهی امکانات و ظرفیتهایش باشد، دایماً بکوشد، به
کمال انسانی خود، در حدود امکانات و تواناییهایش برسد، نیازها، انگیزهها
و تمایلات خود را بشناسد و آنها را از طریقهی حلال و با اعتدال و میانهروی
و بهدور از اسراف برآورده سازد. آنچه را قادر نیست، ارضا نماید، در ضبط و
کنترل خود داشته باشد، تا فرصتی در آینده فراهم آید و به شیوهی حلال،
آنها را بر آورده سازد. او قادر است، انگیزهها، هوای نفس و شهواتش را که
با ارزشهای دینی و انسانی و حسن خلق و معیارهای اجتماعی تعارض
دارد، در کنترل داشته باشد. او احساس آزادی و مسؤولیت میکند، در
ادارهی امور زندگیاش به خودش متکی است، دارای اعتماد به نفس و
خودباوری است و استقلال رأی دارد. توانایی زیادی در صبر و تحمل مشکلات
و سختی-های زندگی دارد و در مبارزه با ناملایمات زندگی و غلبه بر
مشکلات و دشواریها، چیره و تواناست... و به سلامت جسمی و نیروی
بدنی خود توجه دارد.
۳- در رابطهی فرد با مردم:
بهطورکلی، رابطهاش با مردم، خوب است، با آنها آمیزش و معاشرت دارد و
آنها را دوست دارد و مردم هم با او صمیمی هستند و او را دوست دارند. با
آنان بهخوبی و مهربانی رفتار میکند، آمادهی کمک و مساعدت به مردم
است، همیشه با مردم باصداقت، سخن میگوید و آنان در برخورد با او
احساس امنیت میکنند، نه دروغ میگوید و نه خیانت میکند. نسبت به
جامعهاش، احساس مسؤولیت میکند. همواره در جهت مصلحت و پیشرفت
جامعه، عمل میکند، میل به از خودگذشتگی و ایثار دارد و استبداد و
خودرأیی را ناپسند میشمارد.
۴- در رابطهی فرد با هستی:
جایگاه حقیقیاش را در جهان هستی، میشناسد. میداند که خداوند
متعال، او را بر بسیاری از مخلوقاتش برتری و امتیاز داده و او را در زمین،
خلیفهی خود نمودهاست. میداند، مسؤولیت عمران آن و اجرای شریعت
خداوند متعال، بر عهدهی اوست. او در آیات و نشانههای خدا در جهان
هستی، با دیدهی تأمل مینگرد و قدرت خدا را در آن میبیند، جمال و اتقان
و ابداع را در همهی پدیدههای طبیعت، احساس میکند، به آفریدههای خدا
– بیجان و حیوان و گیاه- با محبت مینگرد.
روش اسلام، در ایجاد سلامت روان:
اسلام برای معالجهی مشکلات انسان، از روش تربیتی هدفمندی پیروی
میکند که بین جنبهی روحی و مادی انسان، تعادل و توازن برقرار میکند و
این توازن و تعادل، خود منجر به ایجاد شخصیت بهنجارِ برخوردار از سلامت
روان میگردد. اسلام برای تحقق این امر، از سه اسلوب و روش تربیتی
پیروی میکند:
۱- توجّه به تقویت جنبهی روحی انسان، از طریق ایمان به خدا و تقوی و
پرهیزگاری و امر به ادای انواع عبادات، مانند نماز و روزه و حج و زکات و ذکر و
دعا.
۲- توجه به تسلط بر جنبهی روحی انسان، از طریق کنترل انگیزهها و
هیجانات و چیره شدن بر هوای نفس و شهوات و خواهشهای نفسانی.
۳- توجه به تربیت مجموعهای از خصلتها و عادات ضروری، برای نضج
عاطفی و اجتماعی و رشد شخصیت او، به منظور آماده کردن وی برای
پذیرش و ادای تکالیف و مسؤولیتهای زندگیاش، جهت پیشرفت و بهبود
جامعه، مانند تقویت اعتماد به نفس، آگاهی از مسؤولیت، اتکا به خود،
پذیرش خود، توکل به خداوند متعال، رضایت و قناعت، صبر و انجام عمل با
کارآیی و اتقان.
مفهوم بهنجاری و نابهنجاری از دیدگاه اسلام:
خداوند متعال برای انسان، فقط یک صورت از بهنجاری تعیین نکرده است، تا
انسان بهخاطر محدودیت رفتار بهنجار، نیازمند انحراف و رفتار نابهنجار شود،
بلکه نعمتش را بهطور کامل به او ارزانی داشته است. ازاینرو، انواع متعددی
از بهنجاری ایجاد نموده که همهی آن داخل در دایرهی اعتدال و بهنجاری
است، ولی با اینوجود هیچ الگوی بهنجاری با الگوی بهنجار دیگری نظیر هم
نبوده و بر هم منطبق نیست، هیچ شخص سالمِ بهنجاری با شخصِ سالم و
بهنجارِ دیگری نظیر و همانند نیست، بلکه هر انسان سالم و بهنجاری به
تنهایی، جهانی است و با جهانها (انسانهای) سالم و بهنجار دیگر،
پیوسته در معاشرت و آمیزش است، اما در عین حال، از نظر ساختار روانی و
نحوهی رفتار و طریقهی درک و احساس امور، با هم تفاوت دارند. بنابراین،
بهنجاری کامل، بسیار نادر و کمیاب است. پس بهناچار باید انحراف از جادهی
اعتدال، وجود داشته باشد، هرچند که خیلی جزئی و ناچیز باشد.
اضافه برآن، در عالم روان و نفس، دایرهای از انحرافات جزئی، کم و زیاد،
وجود دارد، که جزو انحرافات، بهشمار نمیآید، بلکه در دایرهی اعتدال و
بهنجاری جای میگیرد، مادامی که حقیقت نفس را مشوه و منحرف نشان
ندهد و جریان زندگی را متوقف نسازد، زیرا ممکن نیست، هیچ نفسی از
نفوس بشر، از این نوع انحراف به دور باشد. اما وقتی این امر، در دایرهی
انحراف قرار میگیرد که اختلال از حد ساده و جزئی خود، تجاوز کند و شدت
و فزونی یاید. مرز مشخصی میان اعتدال و انحراف در عالم نفوس، وجود
ندارد، همانطور که در عالم اجسام، برای سلامت و بیماری، مرز روشنی
وجود ندارد. اما برخی امور معین و مشخص وجود دارند که بهیقین در دایرهی
انحراف قرار میگیرند و یک رشته امور دیگری وجود دارند که در دایرهی
اعتدال، جا میگیرند و سرانجام، بین این دو گروه، اموری هست که
متشابهات است، گاهی جزء اعتدال و گاهی جزء انحراف، محسوب
میشوند.
معیارهای شناخت رفتار بهنجار و نابهنجار:
شخصیت بهنجار از نظر روانشناسان، شخصیتی مادی است که در برابر
معیارها و ارزشهای جامعه، خاضع و رام میگردد؛ بهگونهای که شخصیت
بهنجار از جامعهای به جامعهی دیگر و از تمدنی به تمدن دیگر، فرق دارد. هر
جامعهای ارزشها و معیارهای خاص خود را دارد. لذا ممکن است، رفتاری در
یک جامعه، بهنجار ولی در جامعهی دیگر، نابهنجار باشد. بر این اساس،
علت
اصلی عدم اتفاق روانشناسان جدید در مورد معیار واحد، دربارهی بهنجاری و
نابهنجاری و سلامت و بیماری روان، به عدم وجود یک معیار مستقل از
جامعه، برمیگردد که برای تشخیص همهی این موارد، به آن رجوع میشود.
علاوهبراینها، نظریات شخصیت و رفتار و روانشناسی مرضی، هیچ
وسیلهی منطقی و سازمانیافتهای برای تشخیص نابهنجاری، پیشنهاد
نکردهاند. اینکه رفتاری را بهنجار یا ناسازگار بدانیم، اساساً مبتنی بر احکام
ارزشی نهایی، دربارهی حسن و قبیح بودن است. لذا، باید همهی
روانشناسان کلینیکی، بر خود لازم بدانند، این احکام ارزشی را برای خود،
شناسایی کنند.
برخیاز مهمترین معیارهای معتبر برای شناخت رفتار بهنجار و نابهنجار از
دیدگاه اسلام، به شرح ذیل است:
اولاً: مقدار هماهنگی رفتار با طبیعت انسان و فطرتی که نفس بر پایهی آن
آفریده شده است. انسان موجودی دارای فطرت و سرشته شده از اشیا و
عناصری است که بر پایهی آنها بهوجود آمده است. اشیایی که از سرشت
و طبیعت او هستند، با آنها اُنس و عادت دارد و نزدش محبوب و
دوستداشتنی هستند، چون از وجودش سرچشمه میگیرند. هرگاه
انسان، مطابق فطرت و طبیعتش عمل کند، استقرار و آرامش روانی مییابد
و هرگاه با فطرتش در تضاد قرار گیرد و برخلاف آن عمل کند، مضطرب و مردد
خواهد شد. بنابراین، سرپیچی از اموری که انسان بر مبنای آنها آفریده
شده است، بدون شک، عین انحراف و نابهنجاری است. به عنوان مثال،
انسان بر اساس حب و علاقه به دنیا و دلبستگی و تعلق به آن، آفریده
شده است و این ویژگی در رفتار انسان، از آغاز کودکی آشکار است.
ازاینرو، او از نابودی میترسد و سخت، به زندگی میچسبد. بدین جهت،
غفلت از خود و در ورطهی هلاکت و نابودی انداختن خود و اقدام به
خودکشی از رفتارهای استثنا و نابهنجار است و ارتکاب به آن، نشاندهندهی
انحراف و نابهنجاری است که از مظاهر سرپیچی و روبرتافتن از فطرت است.
ثانیاً: مقدار تناسب و هماهنگی رفتار با شریعت اسلام
قانون و شریعتی که خداوند متعال برای بندگانش مقرر نموده است، برای
آنها صلاح و سلامت، اعتدال و استقامت را دربردارد. به این خاطر است که
شریعت خدا، صراط مستقیم نامیدهشدهاست «وَ أَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیمًا
فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ» (انعام: ۵۳).
شریعت و قانون خدا، همیشه موافق و هماهنگ با فطرت و طبیعت انسان
است و امکان ندارد، با آن مخالف و ناهماهنگ باشد، اگرچه احیاناً چنین
ناهماهنگی بهخاطر الفت و انس انسان با اشیا، نمودار شود. شریعت و
قانونی که اساس آن توحید است و قرآن و سنت آن را بیان کردهاند، عین
فطرت است. بدین ترتیب، دو معیار فطرت و شریعت، با هم تناسب و تطابق
پیدا کرده و همدیگر را تصدیق و تأیید میکنند و نور هدایت را افزون مینمایند
و قدرت تشخیص حق از باطل را به انسان میبخشند. بر اساس معیار
شریعت خدا، انسان به قانون مفصل و مشروحی دربارهی نحوهی زندگیاش
در این دنیا، دست مییابد. بنابراین، سرگردان نمیشود و اموری که
میخواهد انجام دهد، یا آن را ترک کند، بر او ملتبس و مشتبه نمیشود. بر
اساس شریعت خدا، انسان درمییابد، تا چه اندازه به اعتدال و بهنجاری
نزدیک یا از آن دور است. او میتواند بر این اساس، خود و جامعهاش را اصلاح
کند، آنگاه در پرتو آن، راه اعتدال و میانه را پیش بگیرد، تا بتواند به درجهی
عالی سلامت روان و رشد و کمال شخصیتش نایل آید.
ثالثاً: مقدار تناسب و هماهنگی با هدف نهایی از آفرینش انسان
برای اینکه رفتار انسان در نهایت اعتدال و بهنجاری قرار گیرد، بایستی تماماً
هماهنگ و متناسب با غایت و هدفی باشد که برای آن، آفریده شده است.
غایت و هدفی که خود را باید بدان ملزم نماید که همان عبودیت و بندگی
خداوند متعال است. چنانکه خداوند متعال میفرماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ
اْلإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات: ۵۶).
بر این اساس هدف از آفرینش انسان، بندگی خداوند خالق یکتا و پیروی و
خضوع در برابر اوامر اوست. این امر، موجب رضای خداوند متعال و داخل
شدن به بهشت او میشود و بهاینصورت، از خشم و عذاب خداوند متعال
نجات مییابد. این است، هدف نهایی انسان و نهایت آنچه از او طلب
میشود، به آن دست یابد. بنابراین، شخصیتی که انباشته از رفتارهایی
است که انسان انجام میدهد، متأثر از این غایت و هدف است. وقتی
انسان، به غایت نهاییاش نزدیک میشود که حرکات و فعالیتهایش متوجه
آن باشد و یا با این غایت متناقض نباشد، آنگاه به استقرار و آرامش روانی
دست مییابد و اعتدال و توازن خود را بهدست میآورد. بهاینصورت،
شخصیت انسان، منسجم و متکامل میشود، به جای آنکه اجزایش پراکنده
و ناهماهنگ گردند. بدونشک، این معیار، دقیقترین معیار رفتار و از بهترین
معیارها جهت بنای شخصیت و ارزیابی آن و نیز بهترین مقیاس، برای
سنجش رفتار بهنجار و نابهنجار است. بر اساس منهج اسلامی، شخصیت
بسیار معاند و سرکش، با شخصیت مطیع و منقاد و متواضع، برابر نیست و
شخصیت آشوبگری که کار را به تعویق میاندازد، با شخصیت خداشناس،
دوراندیش و ملتزم مساوی نیست.
بهطورکلی، معیار اساسی که ما از طریق آن بتوانیم، رفتار بهنجار را از
نابهنجار تمیز دهیم، از دیدگاه روانشناسان مسلمان، همان کردار انسان
است که به دو نوع، تقسیم میشود:
۱- کردار خوب: همان کرداری هستند که شریعت اسلام آن را خوب میداند
و عقل، به طبیعت خود، آنها را میپسندد. زیرا، اعمال پاکیزهای هستند که
در انجام آنها جلب منفعت یا دفع ضرری وجود دارد. وقتی منفعتِ عمل،
خیلی بزرگ باشد، خداوند متعال با فرض یا مستحب نمودن آن، امر به انجام
آن میکند. کردار خوب بر پایهی قواعدی است که با فطرت خوب، هماهنگ و
سازگار است و عقل سلیم آن را میپسندد، زیرا اعمال پاکیزهای هستند که
مصلحت فرد و خیر جامعه را دربردارند. این اعمال، معیار رفتار بهنجار هستند
و شامل همهی آنچه خداوند به آن امر نمودهاست، میباشند، مانند دادن
صدقات به فقرا و نیازمندان، ادای صلهی رحم، و نیکیکردن به والدین،
تشویق به عمل صالح، امانتداری، مهربانی با یتیم، جهاد در راه خدا، ادای
نماز و روزه و غیره.
۲- کردار بد: اعمالی هستند که شریعت خدا، آنها را زشت و قبیح میداند
و عقل به طبیعت خود، از آنها متنفر است. زیرا اعمال بد و پلیدی هستند
که موجب جلب مفاسد یا دفع منافع میشوند و فسادشان زیاد است. از این
رو، خداوند متعال، با تحریم یا مکروه کردن آنها، انسان را از انجام دادنش
نهی نموده است. اعمال بد، اعمال حرامی هستند که خداوند متعال، امر به
اجتناب از انجام آنها نمودهاست، زیرا، در اصل، رفتار منحرفی هستند که
برای فرد و جامعه، جلب شر و بدی میکنند. مانند قتل، زنا، سرقت،
شرابخواری، شهادت دروغ، رباخواری، سازش با دشمنان وطن، امتناع از
ازدواج، آزار همسایه، خست و بخل، ظلم به خود و دیگران و غیره.
اسلام از دو جنبهی ظاهر و باطن، به اعمال مینگرد.؛ ظاهر اعمال، اعمالی
است که ما در رفتار مردم، مشاهده و لمس میکنیم و در پرتو شریعت
اسلام، به حسن و قبح آنها، حکم میشود. اما باطن اعمال، به نیت
فاعلش مربوط است و فقط فاعل آن، از نیت عملش آگاه است و میتواند بر
اساس شریعت اسلام، حکم به حسن یا قبح آن بدهد. نیت خوب، در انجام
عمل حلال، بهخاطر رضایت خداست، نه رضایت مردم و عدم انجام عمل
حرام یا مکروه، بهخاطر ترس از غضب خداست، نه ترس از غضب مردم و نیت
بد در انجام عمل حرام یا مکروه و امتناع از آن بهخاطر ترس از غضب مردم
است، نه ترس از غضب خدا و انجام عمل حلال، بهخاطر رضایت مردم است،
نه بهخاطر رضایت خدا.
برایناساس، نیت بد، عمل بهظاهر خوب را زشت نموده و آن را فاسد
میکند. از لحاظ شریعت اسلام، هیچکس نمیتواند، بر باطن اعمال دیگران
حکم کند، پس، باید آن را به خداوند متعال، واگذار کرد، زیرا، تنها اوست که
در مورد آنها بازخواست میکند، بهاینترتیب رفتار بهنجار در معیار اسلامی،
همان عمل واجب یا مباح است که بهخاطر رضایت خدا، انجام میشود، یا
اجتناب از عمل حرام یا مکروه است، به-خاطر ترس از عذاب خدا. اما رفتار
نابهنجار و منحرف، رفتاری است که از حدود خدا تجاوز میکند؛ انجام عمل
حرام یا مکروه است؛ مانند قتل، زنا، سرقت، شرابخواری، شهادت دروغ،
ربا، اتلاف وقت، امتناع از ازدواج، قطع صلهی رحم و یا رفتاری است که در آن،
عمل واجب انجام میشود، ولی نیت آن فاسد است؛ مانند کسی که نماز
ادا میکند، تا گفته شود، عابد است، یا صدقه میدهد، تا بگویند، آدم خیّر و
بخشندهای است و یا افراط در تأمین نیازهای روحی و تفریط در برآورده کردن
نیازهای جسمی و بالعکس.
برایناساس، معیار اسلامی شامل ویژگیهایی است که آن را بر سایر
معیارهای وضعی، برتری میدهد، مهم-ترین این امتیازات عبارتاند از:
الف) بر پایهی قواعدی قرار دارند که متناسب با فطرت خوب هستند و عقل
سلیم آن را درک و فهم میکند.
معیار اسلامی، رفتار بهنجار را به کردار خوب و رفتار نابهنجار را به کردار بد،
ربط میدهد. حکم به عمل خوب، مرهون حکم خداست، نه هوی و هوس
فرد یا رضایت گروه و دستهای خاص. به عبارت دیگر، عمل خوب، عملی
است که از نظر خداوند خوب است و عمل قبیح، عملی است که خداوند آن
را قبیح و زشت بداند و عقل از انجام آن بیزار باشد و آن را بد و زشت بداند و
برای فرد و جامعه ضرر و مفاسدی را دربر داشته باشد.
ب) قواعد و قوانینی را برای رفتار شخصی فرد ارائه میدهد که با تغییر زمان
و مکان، تغییر نمیکند، این قوانین حقیقی هستند و با تغییر افراد و جوامع
تغییر نمیکنند.
اسلام بین آیین معاشرت و عمل به آن، تفکیک قایل است و وضع قانون و
حکم بر دادن حلال و حرام را تنها از قدرت و اختیار خداوند یکتا میداند.
خداوند متعال کردار خوب را برای انسان تشریع نموده، تا انسان براساس آن
به انجام عمل حلال، اقدام و از عمل حرام پرهیز کند، چنانکه خداوند متعال
آن را بیان کردهاست.
ج) تمام معیارهای شخصی، اجتماعی و آماری در علم روانشناسی را در
خود جمع نموده و این معیارها را از هوی و هوس و تعصبِ فاسد و
موضعگیری و بیماری، پاک نموده است، تا به فرد و جامعه آسیب نرسد.
اسلام، فرد مسلمان را داور و قاضی رفتارهای ارادیاش-چه ظاهر و چه
باطن- میداند، زیرا او میتواند، آن رفتارها را برگزیند. اعمالی را که به خوب
بودن آنها اطمینان دارد، انتخاب کند، در غیر اینصورت از آن دوری گزیند، هر
چند که مردم، به خوب بودن آنها رأی دهند. اسلام، انسان را به حال خود
رها ننموده، تا بر اساس هوی و هوس خود، حکم و قانون صادر کند. بلکه
خداوند متعال، قوانینی را وضع نموده، تا انسان با کمک آن بتواند، دربارهی
رفتار خود و دیگران، حکم بدهد. مرجعی باشند که بر پایهی آن، حکمی که
دربارهی رفتار بهنجار و نابهنجار میدهد، صحیح و درست بوده و با حکم و
قضاوت دیگران نیز متفق و هماهنگ باشد. زیرا مرجع این قوانین، یکی است
و منهج آن، استنباط دقیق از شریعت و قانون خداست.
اسلام، مقبولیت اجتماعی را معیاری برای رفتار بهنجار قرار داده است. بر
این اساس رفتار بهنجار، رفتاری است که با ارزشهای جامعهی اسلامی،
عادات، تقالید و عرف آن متفق و سازگار باشد. مردم از آن راضی بوده و آن را
بپذیرند و رفتار نابهنجار، رفتاری است که مقررات و عرف جامعه را زیر پا نهد و
خشم و نفرت مردم را برانگیزد. اسلام، جامعه را به حال خود رها نمیکند، تا
از جانب خود، قانون تنظیم کند و حلال و حرام را برای مردم تعیین و تشریح
کند، یا بر اساس آنچه مردم دوست دارند، برای اعمال آنان حکم صادر کند؛
برخی را خوب و برخی را بد بداند، بلکه ارزشهای جامعه را چنان تنظیم
میکند، که نتوان آنها را نهی و انکار کرد و از انجام آنها سرباززد. اما وقتی
که جامعه منحرف شود و از اعتدال فاصله بگیرد و همهی مردم موافق ضلالت
و گمراهی باشند و گناهان و معاصی، عادت مردم شود، دیگر سمع و طاعت
و تسلیم روا نیست، زیرا سازگاری و توافق بهنجار و صحیح، در اسلام،
مشروط به پیروی از شریعت خداست. معیار اسلامی، میانهروی و اعتدال
است که به آن معیار آماری میگویند، معیار اسلامی به شریعت اسلام،
پیوند دارد، نه به شیوع و فراوانی آن رفتار نزد بیشتر مردم. معیار اسلامی بر
آن رفتارهایی که شریعت اسلام آن را میانه و وسط میداند، قابل تطبیق و
اجراست و دو سوی آن را زشت و نابهنجار میداند؛ به عنوان مثال، انفاق در
راه خدا بر خط پیوستهای قرار دارد که دو انتهای آن خست و بخشندگی
بیش از حد است که هر دو از نظر اسلام، مذموم هستند و وسط آن دو
ممدوح و ستودنی است که همان رفتار بهنجار مقبول است. اما رفتارهای
دیگری هستند که وسط و میانه، برای آنها قابل تصور نیست، زیرا در خوب یا
بد بودن، فقط جهت واحدی دارند؛ مثلاً، گفتار درست، امانتداری، اخلاص و
تعاون، رفتارهای خوبی هستند که وسط و میانه ندارند، همینطور دروغ و
خیانت و نفاق، رفتارهای بدی هستند که برای آنها نمیتوان وسط و میانه،
درنظرگرفت.
برایناساس، قرآن کریم، برای توصیف شخصیت انسان، از لحاظ ابعاد
شخصیتش که او را متمایز میسازد، معیار بینظیر و منحصر به فردی را وضع
نموده است که دربردارندهی مبادی و اصولی است که در هر زمان و مکانی
قابل تطبیق و اجراست. این اصول و مبادی در عناصر زیر تجلی مییابند:
اول: فراگیر بودن دیدگاهش نسبت به انسان:
قرآن کریم، بهگونهای شامل و فراگیر به موضوع شخصیت انسان پرداخته و از
هیچ جنبهای از جوانب شخصیت او غفلت ننموده است. جسم، عقل، روح،
معیشت، تصورات، ارزشها، معنویات، فعالیتها، حرکات، تعاملش با دیگران و
همهی معلومات و دادههای حسی که از دور و برش دریافت میدارد، به
تمامی آنها توجه نموده است.
دوم: او را دارای نیروها و تواناییهایی میداند، که از او موجودی توانا و مؤثر
و دارای نیروی هدایت و توجیه میسازد.
این توصیف کامل، در مورد شخصیت انسان در قرآن کریم، انسان را
برمیانگیزد، تا همهی تواناییهایش را با هم، درآمیزد و بتواند آنها را ثابت و
رام کند، بهگونهای که از او موجودی نیرومند و توانا، متعادل، سازگار و مؤثر
ساخته شود. برایناساس، خداوند سبحان میخواهد، انسان، قوهای مؤثر و
کارآمد، دارای رویکردی مشخص و هدفمند و با عزم و اراده باشد، بتواند به
اندازهی بذل و تلاشش نیروهای مادیاش را تهذیب و اصلاح کند و آنها را در
کار تعمیر و بنا بهکارگیرد. بهاینصورت، قرآن کریم، انسان را تشویق میکند
که همهی نیروهایش را بهکارگیرد و آنها را مهار کند، تا از او موجودی مولد و
فعال و مؤثر بسازد.
سوم: پرهیز از ویژگیهایی که از انسان موجودی منفی و ناکارآمد
میسازد.
قرآن کریم، انسان را از اتصاف به صفات و رفتاری که او را ناتوان و درمانده
سازند، برحذر میدارد. رفتاری که او را در برابر تمایلات منفیاش و در
مواجهه با انگیزههای غریزی و شهوات مادی، ضعیف و سست گرداند.
چهارم: انسان در محدودهی تواناییهایش قدرت تصرف دارد و میتواند به
نمونهی والا و برتر دست یابد.
قرآن کریم در آیات کریمهاش شخصیت بهنجار را توصیف و او را از تواناییها و
خواستههایش و ضرورت ارضای آنها، آگاه میکند. خداوند متعال، انسان را
جز به اندازهی تواناییهایش مکلف نمیکند. هیچگاه بالاتر از میزان قدرت و
تواناییاش از او تکلیف نمیخواهد، تا از عهدهی آن برآید و به انجام آن وفا
کند. خداوند، با انسان، مهربانانه معامله میکند، چنانکه میفرماید: «یُریدُ
اللّهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ اْلإِنْسانُ ضَعیفًا» (نساء: ۲۸). بنابراین، خداوند
متعال، به اندازهی توانایی انسان، به او مسؤولیت میدهد و هر چیزی که
انسان از ادای آن عاجز باشد و در انجام آن به زحمت و ناتوانی افتد، از
دوشش برداشته است، در این-باره خداوند متعال میفرماید: «وَ جاهِدُوا فِی
اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» (حج: ۷۸)
ازاینرو، تکلیف، در حدود توانایی به او سپرده میشود و عملی که از توان او
خارج است، از او خواسته نمیشود، تا به دست اوهام و تصوراتش سپرده
شود که او را فریب دهند و از مقام خودش به درجه پایینتری سوق یابد و از
شأن و مکانتش کاسته شود یا در خطا و اشتباهی افتد.
ویژگیهای شخصیت بهنجار، از دیدگاه قرآن کریم:
الف- شخصیت مؤمنی که عمل صالح انجام میدهد و توصیه و سفارش به
حق و صبر میکند. «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ اْلإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ
عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» (عصر: ۳-۱).
موانع بسیاری وجود دارند که سر راه حق قرار میگیرند و مانع ظهور آن
میشوند، مانند هوای نفس و مصلحت و خودخواهی، آرزوهای مادی و ظلم
و طغیان. ازاینرو، برای ازمیانبرداشتن این موانع، توصیه-کردن به اموری مانند
تذکردادن، شجاعت نشاندادن و مؤثربودن و دعوت به برادری و همیاری
ضرورت می-یابند. بهاینصورت، اهتمام به توصیه به صبر نمودن، از نشانههای
سلامت روان، قلمداد میشود.
ب- شخصیتی که به آخرت و حقایق آن، ایمان و باور دارد.
انسان در این دنیا زندگی میکند و لازم است، کار کند و برای امرار
معاشش، سخت بکوشد. اما اگر خواهان سلامتی خودش است و
میخواهد، از تشویش و تضاد درونی و عوامل اضطراب، دور باشد، باید بداند
که برای فنا و نابودی، آفریدهنشدهاست، بلکه برای بقا و زندگی دیگری
آفریدهشدهاست و اینکه زندگی این دنیا، میگذرد و مرگ، پایان زندگی
نیست. ازاینروست که انسان درمییاید که نباید، زندگی این دنیا را به
عنوان هدف والا و نهایی برگزیند، زیرا وعدهگاهی برای ملاقات با پروردگارش
در سرای دیگر وجود دارد که از زندگی این دنیا، بسیار بهتر است، برای
کسی که هدایت یافته و راه عبودیت و بندگی خدا را درپیشگیرد.
ج- شخصیتی است که به قَدَر خدا باور دارد و از تضاد درونی اجتناب میکند.
ایمان به قَدَر خداوند متعال- چه خیر و چه شر آن- انسان را از تضاد و اضطراب
روانی و حسرت و غم و پریشانی خاطر، بازمیدارد. پس، لازم است که
انسان، رویدادها را با طیب خاطر و رضایت درونی بپذیرد. ایمان به قدر، منجر
به ادراک آرامش روانی میشود. زیرا موجب میشود، احساسات و عواطف
انسان دگرگون نشود و حوادث دنیا آن را بازی ندهد.
د- شخصیتی است که پروردگارش را دوست دارد و به رحمت او امیدوار و از
عذاب او هراسناک است. قرآن کریم، بیان میکند که سلامت روان، از طریق
احساس محبت به خدا بهوجود میآید. زیرا تنها پروردگار متعال، به انسان
زندگی میبخشد و با فضل و کرم و بزرگی خود، این نعمتها را به انسان
میدهد. نعمت-هایی که با بودن آنها، انسان قادر به زندگی است. پس
عاطفه و احساس، جزئی غیرقابل تفکیک از شخصیت انسان است. کسی
که دارای عاطفهی محبت به خدا باشد، این عاطفه، او را متوجه عمل خیر و
نیک میگرداند و به عاطفه و احساسی خردمند تبدیل میشود که علوم
جدید به آن عاطفهی حقیقی میگویند.
از نظر مرسی (۲۰۰۱)، انسان بهنجار در قرآن کریم به خصایص زیر توصیف
میشود:
۱- ظاهر و باطنش را برای پروردگار جهانیان، خالص گرداند.
۲- تقوی داشته باشد؛ یعنی، از خداوند بترسد و از محرمات او بپرهیزد.
۳- بر مسیر حق و هدایت باشد.
۴- دارای احسان که اوج ایمان است، باشد.
۵- نسبت به خود، احساس مسؤولیت داشته باشد و خودش به تنهایی از
عهدهی انجام آن، برآید. همچنین احساس مسؤولیت اجتماعی داشته باشد
و خود را به عنوان عضوی از جامعهی انسانی بداند و در آن احساس
مسؤولیت بکند و پیامد رفتارش را -چه خوب و چه بد- بپذیرد.
۶- کلمهی حق را آشکار کند.
۷- با صبر در برابر ناملایمات زندگی ایستادگی کند و به حیات طیبهی آخرت،
راضی باشد و بداند پاداش ارزنده، نزد خداوند متعال است.
خصایص شخصیت بهنجار اسلامیِ برخوردار از سلامت روان، از دیدگاه
اسلام:
۱- فاقد تنش زیاد و اشتباهات بزرگ و زننده و فاقد انحرافات و اختلالات بارز
است. زیرا کینهتوز نیست، حسد نمیورزد، فریبکار نیست، غیبت و بدگویی
نمیکند و به دیگران سوءظن ندارد.
۲-در تأمین نیازهای جسمی، روانی و در کسب مصالح فردی و
اجتماعیاش، حد اعتدال و میانهروی را پیشه میسازد، وقتی دارای اعتدال
و توازن است، از سلامت روان برخوردار است و زمانی که از اعتدال منحرف
شود، سلامت روانش را از دست میدهد.
۳- با مردم سازگاری خوبی دارد، زیرا فرد مسلمان، دارای حسن خلق،
ساده، نرمخو و باهوش است، حسود نیست، خصومت نمیورزد، مردمجوش
است و مردم او را دوست دارند، در معاشرت با مردم، جلب محبت خدا را در
نظر دارد و خداوند هم، بهخاطر اینکه مردم را دوست دارد، دوستش میدارد
و محبت او را به دل مردم میاندازد.
۴- از ولی امر مسلمین در جامعه، اطاعت و پیروی میکند؛ تا زمانی که ولی
امر او را به انجام منکری امر نکند، یا از انجام معروفی نهی نکند، برخود لازم
میداند، از او پیروی کند، خواه انجام آن امر را دوست داشته باشد، یا از آن
متنفر باشد. اما وقتی که ولی امر او را به معصیت و نافرمانی امر کرد، سمع
و طاعت از او را برخود لازم نمیبیند.
۵- از خود، رضایت دارد. فرد مسلمان به آنچه خداوند متعال از تواناییهای
جسمی و روانی به او عطا فرموده است، راضی و قانع است. از حال و
وضعیت زندگیاش و آنچه برای وی تقدیرشدهاست، راضی است، در نعمت
و گشایش شاکر است و در سختی و تنگدستی، صابر. هنگام بلا و مصیبت،
صابر و محتسب است، زیرا ایمان دارد، به اینکه همهی امورش خیر است و
میداند، خداوند متعال هر قضایی را بر او نازل کند، حتماً برای او خیر و خوبی
را درنظردارد.
۶- به خداوند اکتفا میکند، نه به مردم. شخص دارای حسن خلق، خود را از
مردم، بینیاز نمیداند، چنانکه روانشناسان تصور مینمایند، بلکه به
خشنودی خدا در برابر غیر او اکتفا میکند. شخص دارای حسن خلق، در
رزق، به خدا سوءظن نمیبرد، به او اعتماد کامل دارد، به وفای خداوند با
تمام معنی ایمان دارد و با آن آرامش مییابد. مطیع خداوند است و از او
نافرمانی نمیکند، عبادات را برای او خالص و پاک میگرداند و رابطهاش را با
مردم اصلاح نموده و با آنان بهدرستی رفتار میکند. بهاینترتیب، اکتفا به
خداوند، به او آرامش و اطمینان خاطر میبخشد، سختی را بر خود گوارا
میکند، به زندگی راضی است و امورش را به خداوند میسپارد و همهی
امور را خیر میداند.
۷- میکوشد ظرفیت و تواناییهایش را پرورش دهد. از توانایی و
استعدادهایش استفاده میکند، در عمران زمین، شایستگی خود را به اثبات
میرساند. در هر لحظه از عمرش میکوشد، به کمالات برسد، بهشدت
میکوشد، سلامت جسمی و روانی خود را ارتقا دهد، زیرا سعادت انسان
در آخرت، به میزان پرورش و تقویتش بستگی دارد.
۸- از عمل صالح، لذت میبرد. با انجام عملی که خشنودی خدا را دربردارد و
به مردم نفع و فایده می-رساند، تحقق نفس و شکوفایی خود را فراهم
میسازد.
۹- مکلف و مسؤول است. با خلق، نیکو رفتار میکند، تا به عادات نیکو خو
پیدا کند و از عبادت لذت می-برد و از عادات بد متنفر است، از انجام گناهان و
نافرمانی خدا در هر زمان و مکانی رویگردان است.
۱۰- در کار و فعالیت، اخلاص دارد. فرد مسلمان، خداوند متعال را ناظر و
مراقب خود میداند، میداند خداوند متعال، به او امر نموده کار کند و به
اندازهی توانش زحمت بکشد. خدا و رسولش، دستی را که کار میکند،
دوست دارند. چنانکه پیامبر-صلىاللهعلیهوسلم- میفرماید: «کالنحلة لا
تأکل إلا طیباً و لاتضع إلا طیباً».
11- استقبال از آخرت: مسلمان در دنیا احساس غم و اندوه نمیکند، هر
چند که مصائب آن، بزرگ و ناگوار باشند و به آنچه از دست میدهد، تأسف
نمیخورد، محرومیت، او را ازپایدرنمیآورد، شکنجه و عذاب در راه خدا، او را
ضعیف و ناتوان نمیکند، زیرا درمییابد که سعادت و خوشبختیاش در رضای
خدا و روی نمودن به آخرت است.
از نظر خوالده (۲۰۰۴) شخصیت بهنجار مسلمان که از سلامت روان برخوردار
است، دارای اوصاف زیر است:
الف- احساس مسؤولیت شخصی داشته باشد.
لازم است، فرد مسلمان احساس مسؤولیت شخصی و توانایی پذیرش
پیآمدهای آن را داشته باشد. با آگاهی و بصیرت بر رفتارش کنترل و نظارت
داشته باشد. از دیگران کورکورانه و بدون آگاهی پیروی نکند.
ب- به حسن خلق متصف باشد:
شخص مسلمان باید خود را به حسن خلق با تأسی به همهی صفات والای
اخلاقی پیامبر-صلىاللهعلیه-وسلم- متصف نماید، در رفتارش با خانواده و
جامعه، صفات پیامبر-صلىاللهعلیهوسلم- را بر خود تطبیق دهد.
ج- عملی که انجام میدهد، با عقیدهی اسلامی، هماهنگ و موافق باشد:
مسلمان باید قبل از اینکه عملی را انجام دهد، آن را بر شریعت خدا عرضه
بدارد و بداند، آیا این عمل موافق شریعت است یا مخالف آن، تا فرد عملی را
انجام ندهد که مخالف عقیدهاش باشد و این عمل، منجر به نوسان خلق و
اختلال در شخصیتش نشود.
د- خود را مقتدر و نیرومند بداند:
فرد مسلمان باید خود را مقتدر و نیرومند بداند، در بیان سخن حق، شجاعت
داشته باشد. بهخاطر خدا از سرزنش هیچ سرزنشکنندهای نترسد سایر
ویژگیهایی که لازم است، شخص مسلمان خود را به آنها منصف کند، تا
شخصیتش از دیگران متمایز شود و الگویی باشد که دیگران از او پیروی کنند،
عبارتاند از:
۱- محبت و دوستی و بغض و دشمنیاش، بهخاطر خدا باشد.
۲- به پدر و مادرش نیکی کند و صلهی رحم را بهجاآورد.
۳- با همسایگان، به نیکی رفتار کند.
۴- به طعام دادن مسکینان و درماندگان ترغیب کند.
۵- آنچه که برای خود دوست دارد، برای برادر دینیاش دوست بدارد.
۶- حق را جستجو کند و به دلخواه خود در تن دادن به حکمیت، به قانون
جاهلیت پناه نبرد.
بحث و نتیجهگیری:
ما دانش و مفاهیم روانی دربارهی سلامت روان را با مطالعه و بررسی قرآن
کریم و سنت نبوی شریف، به-دست میآوریم که در آن دو، رهنمودها و
ارشاداتی دربارهی زندگی بهتر و برتر و نحوهی دستیابی به آن وجود دارد.
همچنین، دربارهی احوال نفس و عوامل تزکیهی آن و بیماریهای قلب و
انحرافات روانی و راه-های درمان و پیشگیری از آنها، شرحی مبسوط بیان
شده است. در قرآن کریم و حدیث شریف، در مورد نیازهای روان و جسم و
راههای تأمین و ارضای آنها، بهگونهای که موجب توازن و تکامل و سازگاری
بین آنها شود، رهنمودهایی وجود دارد، رهنمودها و ارشاداتی دربارهی
عبادات و معاملات، بیان شده که موجب کسب رضایت فرد از خداوند خالق و
خودش و مردم میشود؛ رضایتی که به کیفیت دستیابی به سعادت دنیا و
آخرت انسان، فهم و آگاهی میدهد؛ فهمی که امور فرد و مردم اطرافش را
اصلاح میکند. بهاینصورت، انسان، دانشی دربارهی روان، از دیدگاه قرآن و
سنت، بهدستمیآورد که راه تأمین بهداشت روان و نحوهی دستیابی به
آن را از طریق بیان نشانههای ضعف و ناتوانی روان و کیفیت علاج آن و
اجتناب از آنها، به او میشناساند. همهی این موارد، در اهداف بهداشت
روان (پرورش، پیشگیری و درمان) آمده است. این دانش، دربارهی روان
انسان، براساس ایمان به خدا و رسولش بهدستمیآید. اگر در قرآن یا در
احادیث رسول-صلىاللهعلیهوسلم- ببینیم که فلان امر، موجب اصلاح و
تزکیهی نفس یا سبب فساد و شقاوت آن میشود، بر ما واجب است، ملزم
به رعایت آن شویم و نهی پروردگار را در مورد عوامل فساد و شقاوت نفس،
بشناسیم و بهکارگیریم.
برایناساس، شاخصهای مثبت اسلامی، دلیل و نشانهی سلامت روانی
فرد است و اسلام، به عنوان آخرین آیین شریعت و تصدیقکنندهی همهی
شریعتهای پیش از خود، متصف به کمال و جامعیت و عمومیت است.
بنابراین، اسلام، چارچوبی اساسی ارائه میکند که لازم است، هر مقارنه و
مقایسهای که دربارهی رفتار انجام میشود، به آن، ارجاع داده شود و این،
به خودی خود، رویکردی حقیقی بهوجود میآورد، تا اصول و مبادیی که از آن
مشتق میشود، مبنایی شود که بر اساس آن، بتوان یک نظریهی دینی
دربارهی شخصیت، بنا نمود.
دانشمندان مسلمان، اتفاق نظر دارند که تنها معیار ثابت، برای تشخیص
بهنجار و نابهنجاری، سلامت یا بیماری روانی، فقط اسلام است؛ به عبارتی،
اسلام، تعیینکنندهی شاخصهای سلامت یا بیماری روانی است. اما
اختلاف نظر دانشمندان، در مورد برخی از شاخصهای بهداشت روان، به
ثبات این مقیاس، آسیبی وارد نمیکند. زیرا اختلاف، داخل چارچوبی
یکپارچه، ثابت و استاندارد است. برایناساس، دانشمندان مسلمان عقیده
دارند که رفتار بهنجار، همان رفتار اسلامی است، چون اسلام، دین فطرت
است و هر رفتاری که از آن سرچشمه گیرد، رفتاری است شایستهی
انسان، چنانکه خداوند متعال، او را اینگونه آفریده است و دوست دارد، او را
بههمینگونه، در روی زمین و زیر آسمان، ببیند و زمانی که رفتار انسانی با
تعالیم اسلام، سازگار باشد، راهی به سوی سلامت روان، ایجاد میشود و
وقتیکه سلامت جسمی وجود دارد -که از شرطهای اساسی سلامت روان
است- سلامت روانی نیز تأمین میشود. بهاینترتیب، هرآنچه از معانی
ایمان، به قلب مسلمان، راه مییابد، او را بیشتر از سلامت روان، برخوردار
میسازد. برایناساس، مهمترین ویژگی برای معیار اسلامی در تشخیص
بهنجاری و نابهنجاری و سلامت روان و ناتوانی و بیماری روانی، معیاری
است که با فطرت، سازگار باشد و تعالیم اسلام، چون با فطرت سازگار
است، لذا مانع از فاسدشدن فطرت شده و هرگاه فطرت، دچار فساد یا
انحراف شد، اسلام، آن را به حالت بهنجار و اعتدالی که اول بار بر پایهی آن،
آفریده شدهاست، برمیگرداند.
بدین جهت، معیار اسلامی، مهمترین معیار، برای شناخت سلامت روان
است که بیشترین تأثیر را در تمیز و تشخیص رفتار بهنجار از نابهنجار دارد.
شخصیت بهنجار و سالم، در اسلام، بر قواعدی استوار است، که عبارتاند
از:
۱- مبنی بر اعتدال و توازن است: شخصیت بهنجار در اسلام، شخصیتی
است، متوازن که در آن نیازهای جسمی و روحی، در حال توازن و تعادل
هستند و ارضای این نیازها دور از افراط و تفریط است. شخصیت بهنجار
مسلمان، برای اینکه قوی و نیرومند باشد، تا بتواند رسالتش را در زندگی
انجام دهد، میکوشد نیازهای جسمی و روحیاش را تأمین نموده و به
نیروی بدنیاش اهتمام زیادی میورزد، تا از ضعف و ناتوانی آن جلوگیری
کند. بهاینخاطر، از دیدگاه اسلام، انسان، ارضای نیازهای جسمانی را بر
خود حرام نمیکند، بلکه انگیزهها و نیازهایش را در کنترل دارد و آنها را در
حدود اعتدال و توازن، برآورده میسازد، بهگونهای که این نیازها بر او مسلط
نشوند و عنان عقل او را بهدست نگیرند. انسان مسلمان میکوشد، از
طریق تقوی و پرهیزکاری و طلب رضایت خداوند متعال، این نیازها را تصعید و
تعالی بخشد. درست در همین وقت، میکوشد، خواستههای روحیاش را
از طریق انجام عبادات و عمل به آنچه موجب رضای خدا میشود و دوری از
هرآنچه که غضب او را برمیانگیزد، تأمین و برآورده سازد. برایناساس،
شخصیت بهنجار مسلمان، میکوشد، توازن و تعادلی بین همهی
خواستههای جسمی و روحی، یا بین خواستههای دنیوی و اخرویاش از
طریق میانهروی و اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط برقرار سازد.
۲- مبنی بر عقیدهی صحیح اسلامی است: اگر عقیده، صحیح باشد،
میتواند، بین اهداف زندگی و ضرورت جامعه و خواستههای جسمی و
روحی انسان، توازن و سازگاری، برقرار نماید، بدون اینکه هدفی بر هدف
دیگر و مصلحتی بر مصلحت دیگر غلبه و برتری یابد. زیرا عقیدهی صحیح و
شامل و کامل دربارهی خدا و هستی و انسان و زندگی، نقش اساسی در
پرورش شخصیت بهنجار و احساس امنیت و آرامش روانی و حقیقی او در
زندگی دارد. ایمان به خداوند متعال و وحدانیت او، تعیینکنندهی این است که
انسان، تا چه اندازه، از خداوند متعال، دور یا به او نزدیک است. زیرا قدرت
ایمان و فزونی آن، انسان مؤمن را به خداوند متعال، نزدیک نموده و سلامت
روانی او را تضمین میکند و او را بر آن میدارد که طریق رفتار بهنجار را
برگزیند، چنانکه ضعف و سستی ایمانش، او را از خداوند متعال و صراط
مستقیم، دور میسازد وبهاینطریق، او را وادار به انجام کردار حرام و منهیات
و منکرات میکند.
۳- مبتنی بر علم شریعت اسلام است: شریعت اسلام مبتنی بر قرآن و
سنت رسول-صلىاللهعلیهوسلم- است. فهم شریعت اسلام موجب
میشود، انسان از همهی جوانب آن- عقیده و احکام و عبادات و اخلاق-
آگاهی پیدا کند. بنابراین، مسلمان در پرتو شریعت اسلام میتواند، رفتار
بهنجار را پیشه کند و از انحراف و سرگردانی رهایی یابد. انسان، در پرتو
شریعت الهی، میآموزد که چگونه راه بندگی خداوند متعال را طی کند و به
انجام عبادات و تکالیف دینیاش بپردازد و بهاینصورت، شخصیت خود را
پرورش دهد و نفسش را تزکیه کند و از انحراف و نابودی برهاند. فرد
مسلمان، از طریق شریعت اسلام، حدود خداوند متعال را می-شناسد و
بهوسیلهی آن، راه صحیح را شناخته و درمییابد که پایبندی به آن، تا چه
اندازه، او را از درجهی بالای سلامت روان و تعادل و توازن شخصیت، برخوردار
میسازد.
۴- مبنی بر عواطف والای اسلامی است: عواطف در اسلام، پیوندی قلبی یا
نگرش درونی است، بین انسان و خداوند متعال و هستی و اشیائی که بر او
محیط هستند. بنابراین، فرد مسلمان دارای عواطف زیاد و متعددی است که
همهی آنها بر اساس محبت به خداوند متعال، استوار است. بهاینترتیب، او
همهی عواطف و تمایلات روانیاش، مانند محبت و تنفر را بر اساس محبت
خداوند متعال، بنا مینهد. بنابراین، تعامل او با مردم و جهان هستی و هر
چه که دور و بر او قرار دارد، مبتنی بر محبت است. ازاینرو، درمییابیم که
تمام تلاش و کوشش شخصیت بهنجار مسلمان، متوجه دستیابی به
رضایت پروردگار و حرکت جهت اجرای شریعت او در زمین میشود.
بهاینصورت، این عاطفه، تأثیری چشمگیر جهت برخوردار شدن فرد از
سلامت روانیِ بهنجار دارد، بهگونهای که محبت و شادی و غضبش در
چهارچوب حدود خداوند متعال قرار میگیرد. بهاینصورت، فرد مسلمان،
همیشه قلبش به ذکر و یاد خدا مشغول میشود، تا از اضطراب و تشویش،
رهایی یابد و به آرامش روانی و احساس امنیت و آسایش روحی دست
یابد.
۵- مبتنی بر اخلاق اسلامی است: اخلاق از دیدگاه اسلام، سنگ بنای
شخصیت مسلمان بهنجار است؛ زیرا اخلاق، شامل همهی جنبههای
زندگی انسان- روحی، جسمی، عقلی، عاطفی، فردی و اجتماعی-
میشود، بهگونهای که هر جنبه، بر جنبههای دیگر تأثیر دارد. زیرا، اخلاق،
سازمانی است که به همهی انواع فعالیت-های انسانی ارتباط دارد و همهی
انواع فعالیتها را در جهت واحدی که همان رضای خداوند متعال است، قرار
میدهد. بهاینصورت، هر عملی از اعمالِ انسانِ بهنجارِ مسلمان، به اخلاق
اسلامیاش ارتباط دارد که از طبیعت و سرشت او سرچشمه میگیرد.
بهاینترتیب، اخلاق اسلامی نقش اساسی در پرورش رفتار بهنجار و خلق
نیکو در طبیعت و سرشت انسان مسلمان دارد. ازاینرو، انسان در تخلق به
اخلاق اسلامی، سختی و دشواری نمیبیند؛ زیرا، با فطرت و طبیعت او
سازگار است. قرآن کریم، انسان مؤمن را تشویق میکند خود را به اخلاق
فاضله و مکارم اخلاق، آراسته نماید، تا شخصیتش تکامل یابد و در نهایت
بهنجاری قرار گیرد. بهترین نمونه و الگو در این راستا پیامبرمان حضرت
محمد-صلىاللهعلیهوسلم- است، که رسالتش را در اتمام مکارم اخلاق
خلاصه کرده است و خداوند متعال، او را به داشتن بهترین نمونه و الگوی
اخلاق، توصیف نموده است: «وَ إِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ» (قلم: ۴).
۶- مبتنی بر هدف آفرینش اوست: شخصیت انسان بهنجار مسلمان،
در نهایت اعتدال و بهنجاری، قرار دارد که با هدف نهایی آفرینش او که همان
بندگی خداوند تبارک و تعالی است، همسو و هماهنگ است. پس، وقتی
انسان بداند که پروردگار متعال، خالق همهی مردم و جهان آفرینش است و
وظیفهاش در زمین، عبادت و بندگی اوست-عبادت به معنای وسیع و شامل
آنکه از اقامهی شعایر دینی، مانند انجام فرایض و ترک نواهی فراتر میرود-
میکوشد، معنای بندگی را در درون خودش جا دهد و با تمام وجود، خودش
را متوجه پروردگارش کند، تا همهی زندگیاش را در تحقق معنای بندگی و
عبودیت او سپری کند. بهاین-صورت، فرد مسلمان، با این فهم و درک از
معنای عبودیت، درمییابد که همهی زندگیاش، باید عبادت و بندگی
پروردگارش باشد و باید تمام ظرفیتها و تواناییها و ذخایر و اندوختههایش
را بشناسد، تا همهی آنها را در تحقیق معنای عبادت پروردگارش و عمل به
ادای وظیفهی خلافت در زمین و عمران آن و تلاش برای تطبیق این مفهوم در
همهی فعالیتهای زندگیاش بهکارگیرد. او، در تمام امور زندگیاش تسلیم
خداوند متعال و راضی به قضا و قدر اوست و بهاینطریق، عبادتش را برای
خداوند، خالص میگرداند و میکوشد، محبت و رضای او را بهدست آورد.
بنابراین، میکوشد، همهی عادات بد و زشت را از خود دورکند و به عادات و
صفات نیک و پسندیده خود را آراسته نماید.
بر این اساس است که شخصیتش به صورت متوازن و متعادل و دور از هرگونه
انحراف و کژی، پرورش مییابد. و به احساس آرامش روحی و اطمینان خاطر
دست مییابد. بهاینصورت، این فهم و درک از راز وجودش، به او احساس
سعادت و خوشبختی میبخشد و او را با خود و با مردم سازگار مینماید و
بهاین-گونه، از او شخصیت نمونه و والایی میسازد.
منبع: اصلاح وب
+ نوشته شده در ۱۳۹۲/۱۰/۱۹ ساعت 11:35 توسط جمشید ولدبیگی
|