بهار
به دلیل پاره ای از مشغولیات زندگی مدتی است که برای به روز کردن
مطالب وبلاگ سعی کرده ام موضوعات مفیدی که از سایر وب سایتهای
مختلف به نظرم مفید بوده اند بعد از مطالعه آنها را کپی کرده و در معرض
دید بازدیدکنندگان قرار دهم. اکنون که فراغتی حاصل شده ومجالی بوجود
آمده دوباره قلم به دست گرفته و کلماتی را بر صفحات سفید به نگارش در
می آورم به این امید که مفید واقع شوند، هر چند که آنچه بنده به نگارش در
می آورم به نسبت نگارش سایر عزیزان هم از لحاظ محتوی وهم از لحاظ
موضوع نگارش خیلی اقل و اندک است ولی با این وجود امیدوارم که این
اقل بنده (دُرّی) گردد تا (ز اندکش جهان شود پُر) البته بنده ادعای (کم گویی
و گزیده گویی چون دُرّ تا زاندک تو جهان شود پُر) که شاعر سروده است
را ندارم ولی به این نکته ومهم ایمان دارم که من هم تواناییهایی دارم که
کمتر کسی در این عرصه گیتی وجود دارد، که آنها را داشته باشد.بر این
اساس و برای یافتن و به بالقوه تبدیل کردن این توانایی، قدم در این راه
گذاشته ام.
در میان هر قوم و فرهنگی وقتی اسم بهار میآید و به گوش میخورد،
اولین چیزی که به ذهن خطور میکند سرسبزی، شادی و بوی گل و صدای
بلبل است. این ذهنیت در مناطق کوهستانی و کوهستانهای هورامان، نه
ذهنیت بلکه واقعیتی کاملا واقعی و به عینه میباشد.من هم در این مطلب
سعی کرده ام که با توصیفی هر چند اندک از زیباییها وسرسبزی این فصل
دلپذیر آن هم با گذری بر شاخسارها و کوهسارهای استوار اطراف روستای
نگین پرورمان نوریاب نمایی از این سرسبزی و طراوت را نمایان کرده باشم.
بهار در دیار ما شروع و ابتدای سال تازه است، در واقع باید گفت بهار پایه
وبنیان سال تازه است. ما با شروع بهار کارو فعالییت خود را برای سال آتی
در پیش برنامه ریزی کرده و در تدارک اجرایی کردن آن هستیم، وقتی به اذن
خالق هستی گردش ایام به فصل بهارمیرسد، کوهها، درختان، جانوران و
بیشتر از همه اشرف مخلوقات (انسانها)، جانی تازه میگیرند، خواب و
رخوت زمستانی را از تن برمیکَنند و لباسی نو از جنس شادی وسرسبزی
را میپوشند. در فصل بهار کودکان را میبینید که به هلهله و شادی می
پردازند، جوانان را مشاهده میکنی که در شا خسارها همراه با بلبلان و
گنجشکان خوش لحان به چهچه و نغمه خوانی میپردازند، میانسالان و
پیران را میبینی؛که نیرویی تازه و انرژی تازه برای فعالیت و کار را در خود
احساس میکنند و به یاد جوانیها قدم در دور جدید کارزار زندگی مینهند.
همه ی اینها ناشی از وجود و پیدایش فصل بهار است، این سرور و شادی
به گونه ایی است که روزهای آغازین آن تمامی ادارات و دوایر دولتی و
خصوصی قفلی به دربهای ادارات خود میزنند تا کارکنان آنها قفلهای
شادی زندگی را به روی خود باز کنند؛ و آنها هم همراه با سایر مردم از
زیباییها بیشتر لذت ببرند و نیروی تازه برای سال پیش رو در خود ذخیره
کنند و با این نیروی تازه بتوانند قفل درهای زندگی مراجعین خود را در سال
آینده بگشایند؛ تعلیم و آموزش وعلم آموزی با آن همه قداست و اهمیتش
به گوشهایی میرود تا طالبان آن فارغ از هر چیزی بتوانند در روزهای آغازین
بهار از شادی و سرور آن لذت ببرند.
حال با این وصف از بهار که با هم مرور کردیم اگر در بهار در هورامان و کوه
های اطراف نوریاب باشی، آن و قت با چشم جان و چشم دل حس میکنی
که بهار چیست و چه صفایی دارد؟
فرصتی پیش آمد با تنی چند از دوستان به کوه (یه لاو) و چشمه ی روح
بخش آن رفتیم، هر چند که به علت کمی بارندگی، گیاهان و شکوفه
درختان رشد چندانی نکرده بودند، با این وصف، به گفته یکی از دوستان:
(ماشاءالله چه ن جوانه بهشت که ماچان اینه نه.) واقعا قطعه ای از بهشت
است. شاید آنچه گفته شد اغراق باشد ،که هست، ولی به براستی صفا
داشت، شادی داشت، غم زدا بود و شادی انگیز، چهچه ی گنجشکان، صدای
دلنواز و فرحبخش کبکهای آن، زیبایی سرخی لاله های آن ، بوی عطر
بوژانه و چنور و سورهراله، همه و همه دست به دست هم داده بودند تا
خستگی شش ماه کار با دانش آموزان استثنایی را در آن جا به باد
فراموشی بسپاریم و دمی بیا ساییم.
ویسوکوژه، کلاوی پینه، و دیگر کوههای اطراف، انگار خالق هستی لباسی
مخملی سبز را بر قواره ی آنها تنیده است، هر چه که بیشتر به آن خیره
می شوی به عمقق صفا و زیبایی آن بیشتر پی می بری؛ خوانندگانی که
اکنون در روستا و توابع آن هستند؛ بهتر این کلمات را درک میکنند چون با
چشم جسم و جان آن را میبینند و حس میکنند.و عزیزانی هم که فقط
خواننده هستن پس بشتابند.قدمهایتان پر توان باد و رهرو.
شنیدن کی بود مثل دیدن